فارسی

نامه به یک تروتسکیست جوان در روسیه

از نامه ی ۲۸ ژوئن شما و واکنش پرشوری که از این طریق برای بنیان بخش جدید کمیته بین المللی در ترکیه نشان داده اید، سپاسگزارم. گسترش رسمی عملکرد کمیته بین المللی انترناسیونال چهارم (آی سی اف آی)، در هر کشور یا منطقه ایی، نقطه عطف سیاسی مهمی است. البته اینکه این پیشروی در کشوری امکان پذیر گشته که تروتسکی در آنجا پس از تبعیدش از اتحاد جماهیر شوروی، آنچنان قاطعانه مبارزه علیه رژیم استالینیستی را در مقیاس جهانی بسط داد و بین الملل چهارم را بنیان نهاد، مایه ی خشنودی ویژه ایی است. در جریان دیدار با رفقای سوسیالیست اشیتلیک گروبو (گروه برابری سوسیالیستی) از جزیره پرینکیپو، نمی توان از آگاهی به دستاورد سرنوشت ساز تاریخی تروتسکی شدیداً تحت تأثیر قرار نگرفت. اما همچنین از این واقعیت هم می توانیم خشنود باشیم که ما همان کاری را که تروتسکی در پرینکیپو آغاز کرد امروز ادامه می‌دهیم، و اینکه تروتسکی کاملاً در همبستگی با اصول سیاسی و برنامه کمیته بین‌المللی خواهد بود.  

همانطور که شما نوشته اید، تجربه رفقای ما در ترکیه مطمئناً برای ایجاد بخشی از کمیته بین المللی در روسیه و در سراسر اتحاد جماهیر شوروی سابق بسیار اهمیت دارد. ما صبورانه بر اساس برداشتی یکپارچه از کل تجربه تاریخی انترناسیونال چهارم، تلاش کردیم تا بنیاد مستحکمی را برای تشکیل یک بخش جدید ایجاد کنیم.

قطعنامه سوسیالیست اشیتلیک گروبو (گروه برابری سوسیالیستی) سزاوار دقیق ترین مطالعه است. به رسمیت شناختن صلاحیت سیاسی کمیته بین المللی انترناسیونال چهارم (آی سی اف آی) توسط گروه برابری سوسیالیستی، صرفاً نباید در مضمون تشکیلاتی درک شود. صلاحیت سیاسی آی سی اف آی بر پایه ارتباط تاریخی اش با دفاع از اصول و برنامه بنیادین تروتسکیسم استوار است. قطعنامه گروه برابری سوسیالیستی محتوای اساسی تاریخی تداوم تروتسکیسم را مشخص کرده است:

۴- فقط آی سی اف آی تداوم سیاسی جنبش مارکسیستی/تروتسکیستی جهانی را نمایندگی می کند. این تداوم به بنیان اپوزیسیون چپ به رهبری لئون تروتسکی در سال ۱۹۲۳ در دفاع از استراتژی و برنامه انقلاب سوسیالیستی جهانی در برابر انحطاط ناسیونالیستی استالینیستی باز می گردد. این همان استراتژی و برنامه ایی بود که موجب انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ با هدایت حزب بلشویک در روسیه به رهبری ولادیمیر لنین و لئون تروتسکی شد.

۵- بنیانگذاری انترناسیونال چهارم در سال ۱۹۳۸ به رهبری تروتسکی پس از فروپاشی انترناسیونال کمونیست که راه را برای به قدرت رسیدن نازی ها در آلمان در سال ۱۹۳۳ هموار کرد؛ بنیانگذاری کمیته بین‌المللی در سال ۱۹۵۳ توسط تروتسکیست‌های اصولی (ارتدوکس) به رهبری جیمز پی کانن از حزب کارگران سوسیالیست (اس دبلیو پی) در ایالات متحده علیه گرایش تجدیدنظرطلبان انحلال‌ طلب به رهبری میشل پابلو و ارنست مندل؛ مبارزه سیاسی تروتسکیست های بریتانیایی به رهبری گری هیلی علیه اتحاد مجدد غیر اصولی با پابلوئیت ها در سال ۱۹۶۳؛ و مبارزه تروتسکیست‌های آمریکایی به رهبری دیوید نورث در سال‌های ۱۹۸۲-۱۹۸۶ علیه انحطاط ملی-اپورتونیستی حزب انقلابی کارگران (دبلیو آر پی) در بریتانیا و بازپس گرفتن کنترل کمیته بین المللی توسط تروتسکیست‌های اصولی، نقطه عطف حیاتی در تداوم این سیاست به شمار می رود. 

تداوم چیزی نیست که بتوان از طریق نوعی اعلامیه رسمی و یا به شیوه ی شوالیه های بریتانیایی به یک سازمان اعطاء کرد. امروز یک سازمان نوبنیاد باید تداوم خود را با تاریخ پیشین جنبش تروتسکیستی از طریق مبارزه علیه تمامی مخالفان مارکسیسم انقلابی − استالینیست، پابلوئیت، سرمایه داری دولتی، سوسیال دموکرات، حزب کارگر، خرده بورژوای رادیکال، آنارشیست، بورژوا ناسیونالیست، و لیبرال رفرمیست - تثبیت کند. این مبارزه در سطح تئوریک، سیاسی و تشکیلاتی صورت گرفته و همیشه در جهت تثبیت استقلال سیاسی کامل و بی قید و شرط طبقه کارگر از بورژوازی هدایت میشود. علیرغم دشواری و متناقض بودن این پروسه، جنبش سیاسی که دست به این مبارزه می زند، با روشنی هر چه بیشتر تداوم تروتسکیسم را منعکس کرده و در نتیجه هم صف در مسیر عینی انقلاب سوسیالیستی جهانی حرکت می کند.

وقایع تاریخی بزرگ، مانند رویدادهایی که امروز با آن روبرو هستیم، ماهیت طبقاتی اساسی یک سازمان سیاسی و منافعی را که آن سازمان در خدمت آن است، آشکار می کند. البته واکنش هر سازمان به بحران های بزرگ بر اساس تاریخچه پیشین خود شکل می گیرد. وقوع جنگ نیابتی آمریکا و ناتو علیه روسیه به سرعت نقش سازمان های سرمایه داری دولتی و پابلوئیت را به عنوان عوامل فرومایه امپریالیسم آمریکا و اروپا برملا کرد. تئوری آنها در مورد «امپریالیسم روسی» − که ارتباط نزدیکی با تئوری شاختمانیسم دارد و یا مرتبط به نوعی از مفاهیم سرمایه داری دولتی است - اکنون به عنوان یک توجیه ایدئولوژیکی در حمایت از امپریالیسم ایالات متحده و اروپا و نوکران آنها در رژیم اوکراین به کار گرفته می شود.

در حمله ایی به کمیته بین المللی، اولگ ورنیک از اتحادیه سوسیالیست اوکراین (یو اس ال) (وابسته به اتحاد بین المللی سوسیالیست- آی اس ال) می نویسد:

ما به خوبی می دانیم که در رویارویی با دو امپریالیسم، امپریالیسم غربی و امپریالیسم روسیه، اوکراین تنها یک نقش را ایفا می کند: نقش قربانی.

تصور چنین اظهارات پوچ و فریبکارانه ایی دشوار است. اوکراینِ «قربانی شده» رژیمی است که در سال ۲۰۱۴ از طریق یک کودتا با کمک مالی و سازماندهی ایالات متحده به قدرت رسید و در تدارک نیروی نظامی ضروری از سازمان های فاشیستی داخل کشور استفاده شد. در طول هشت سال گذشته، ایالات متحده و ناتو جهت آمادگی برای جنگ علیه روسیه، مشغول آموزش و تسلیح رژیم کی یف بوده اند. در سال های منتهی به جنگ، هزاران سرباز اوکراینی مستقیماً توسط ایالات متحده آموزش دیدند. روزنامه نیویورک تایمز در گزارش ۲۵ ژوئن خود نوشت:

جیسون کرو، نماینده دموکرات از ایالت کلرادو در کمیته‌های نیروی های مسلح و اطلاعاتی مجلس نمایندگان آمریکا، در مصاحبه‌ای گفت روابطی که کماندوهای اوکراینی با همتایان آمریکایی خود و دیگر کشورها در چند سال گذشته ایجاد کرده بودند نشان داد که در نبرد با روسیه بسیار باارزش بوده است.

مقیاس حمایت ایالات متحده / ناتو از اوکراین − که تا کنون به ده ها میلیارد دلار رسیده − از لحاظ تاریخی بی سابقه است. بنا به تایمز:

مقامات آمریکایی و دیگر مقامات غربی، که به شرط ناشناس ماندن، امور عملیاتی را مورد بحث قرار دادند، اظهار داشتند که کماندوها در خط مقدم جبهه در کنار سربازان اوکراینی حضور ندارند بلکه آنان از مقر فرماندهی در سایر نقاط کشور یا از طریق ارتباطات رمزی از راه دور به سربازان توصیه می کنند. گرچه نشانه‌های پشتیبانی لجستیکی، آموزشی و اطلاعاتی مخفیانه کماندوها در میدان جنگ محسوس است.

چند فرمانده سطح پائین اوکراینی اخیراً از ایالات متحده به خاطر اطلاعات برداشتی از تصاویر ماهواره ای که متفقین در اختیارشان قرار داده بودند تا آنان بتوانند از طریق کامپیوترهای تبلت این تصاویر را مشاهده کنند، قدردانی کردند. این تبلت ها حاوی یک برنامه نقشه برداری از میدان جنگ است که اوکراینی ها از آن برای هدف گیری و حمله به نیروهای روسی استفاده می کنند.

در خیابانی در شهر باخموت در منطقه ای در شرق اوکراین که منازعات شدید دونباس در جریان است، گروهی از نیروهای عملیات ویژه اوکراین تکه برچسب های پرچم آمریکا را بر روی تجهیزات خود چسبانده بودند و به موشک های جدید زمین به هوا با سکوی سیار و همچنین تفنگ های تهاجمی بلژیکی و آمریکایی مجهز بودند. 

ژنرال جاناتان پی براگا، فرمانده ستاد فرماندهی عملیات ویژه ارتش ایالات متحده در ماه آوریل در توصیف هسته های برنامه ریزی به سناتورها گفت: «داستانی که ناگفته مانده، مشارکت بین المللی با نیروهای عملیات ویژه گروه های زیادی از کشورهای مختلف است. آنها کاملاً با تأثیری بیش از اندازه با هم متحد شده اند» تا از ارتش و نیروهای ویژه اوکراین حمایت کنند.

در مواجهه با این حقایق، ادعای این که «اوکراین فقط یک نقش دارد: نقش قربانی» جعل آشکار و تحقیرآمیز واقعیت در راستای منافع امپریالیسم است.

مبنای سیاسی تأیید ورنیک از جنگ امپریالیستی به شرح زیر است:

اما ما اعضای یو اس ال/آی اس ال به عنوان اصل اساسی خود، دفاع از اوکراین به عنوان یک مبحث سیاسی، دفاع از مردم زحمتکش آن، دفاع از حق بدون قید و شرط مردم اوکراین برای تعیین سرنوشت خود و مبارزه برای حفظ یکپارچگی دولت را در نظر داریم. 

این پاراگراف به تنهایی یو اس ال (و حامیانش در آی اس ال) را به عنوان ناسیونالیست های مرتجع و مخالفان سرسخت تئوری مارکسیستی دولت افشاء می کند. این الفبای مارکسیسم است که دولت ابزار حکومت طبقاتی است. پس چگونه می توان «مبارزه برای یکپارچگی دولت» را با «دفاع از زحمتکشان [اوکراین]» وفق داد؟ البته ورنیک به این واقعیت اشاره نمی کند که رژیم سرمایه داری اوکراین از فرصتی که جنگ فراهم کرده برای الغای قوانین و مقررات حامی کارگران که در دوران شوروی وضع شده بود، استفاده کرده است. ورنیک هرگز توضیح نمی دهد که چرا ادعای «حق بدون قید و شرط تعیین سرنوشت» فقط در مورد اوکراین که توسط رژیم کی یف تعریف شده است، قابل اجراست اما برای جمعیت عمدتاً روسی زبان در شرق اوکراین و کریمه صدق نمی کند.

شالوده ارتجاعی دفاع ورنیک از رژیم اوکراین به وضوح در تلاش او برای بازسازی نام سازمان فاشیستی ملی گرایان اوکراین (او یو اِن) و شاخه نظامی آن، ارتش شورشی اوکراین، به عنوان یک جنبش ناهمگون سیاسی که شامل گرایش های مترقی است، آشکار می شود. ورنیک نوشته است که:

در تاریخ شکل گیری سیاسی جناح راست سازمان ملی گرایان اوکراینی، در میان رویدادهای دیگر، دگرگونی های بی پایان، شکاف ها، تغییرات بنیادین در شعارهای شان، گرایش های خاص به چپ و راست، همکاری با هیتلر و جنگ در دو جبهه، وجود داشته است. به این امر باید ایجاد ارتش شورشی اوکراین در سال ۱۹۴۳ و پیوستن توده ای کمونیست های غرب اوکراین به آن سازمان در سال ۱۹۳۹ را اضافه کرد که آنان به طور معجزه آسایی از قلع و قمع کامل توسط رژیم استالینیستی در امان ماندند. همه اینها بخشی از تاریخ اوکراین را تشکیل می دهد که غالباً به صورت بسیار پیچیده، بحث انگیز و مبهم توصیف می شود.

ورنیک در بحثی که در مورد این تاریخ «پیچیده، بحث برانگیز و مبهم» می کند به نقش محوری او یو اِن و ارتش شورشی اوکراین به عنوان همکاران نازی ها در قتل عام نسل کشی یهودیان اوکراینی و کشتارهای دسته جمعی لهستانی ها اشاره ای نداشته و آن را از قلم انداخته است. ورنیک برای ایجاد سردرگمی سیاسی، رساله ی ضد مارکسیستی و شوونیست ملی را ترویج می کند که در سال ۱۹۴۸ توسط پترو پولتاوا نوشته شده بود. او در آن زمان یکی از ایدئولوگ های برجسته سازمان ناسیونالیست‌های اوکراین بود. ورنیک در تلاشی شرم آور برای احیای سیاسی او یو اِن، آن را به عنوان سازمانی توصیف می کند که شامل گرایش‌های واقعاً دست چپی از نوع حامی ناسیونالیسم با سایه رنگ سوسیالیستی می باشد، و ادعا می‌کند که پولتاوا نماینده ی «گرایشی به سوی برقراری دموکراسی‌ بود» که «در صفوفِ او یو اِن (سازمان ناسیونالیست‌های اوکراین)، به سوی ایده‌های چپ و تهییج جنگی همزمان علیه ناسیونال سوسیالیسم آلمان و استالینیسم در حال تکوین بود.» 

ورنیک تا آنجا پیش می‌رود که ادعا می‌کند جزوه پولتاوا «تمام استدلال‌های تبلیغاتی روسیه و پادوهایش آی سی اف آی در مورد این ادعا که هر جنبش آزادی‌بخش ملی‌گرا در اوکراین، بدون استثنا، باید یک جریان راستگرای افراطی و نازی تلقی شود، را باطل می‌کند».

اجازه دهید نوشته پولتاوا که الهام‌بخش ورنیک و یو اس ال/آی اس ال بوده است را مرور کنیم. عنوان این نوشته «آموزش ما درباره دولت ملی» است. این جزوه با مردود شمردن صریح نظریه مارکسیستی دولت و ملت به عنوان امری «اشتباه و مغرضانه» آغاز می‌شود. پولتاوا نوشت:

دیدگاه آنها [مارکسیست‌ها] مبنی بر اینکه در آینده، ملت‌ها بدون دولت قادر به اداره کردن هستند، دیدگاهی خیالبافانه و تخیلی است که هیچ گونه مبنایی در واقعیت ندارد. در تمام تئوری های مارکسیستی درباره دولت، تلاشی آشکار وجود دارد تا منکر آن شوند که دولت برای مردم و به طور کلی برای بشریت به نوعی اهمیت دارد، و همچنین تلاش می کنند که نشان دهند تاریخ چیزی بیش از یک مبارزه طبقاتی نیست − همانطور که ما قبلاً توضیح دادیم، این کاملاً غلط است.

پولتاوا با پافشاری بر این مبنا که دولت اساساً قومی است، علیه وجود دولت های چندملیتی ناسزا می گوید. وی اعلام کرد: «بدیهی است که دولت هایی از این دست نباید وجود داشته باشند. آنها باید در اسرع وقت بازسازی شوند.» پیامدهای عملی این استدلال توسط او یو اِن در حملات نسل کشی علیه یهودیان و لهستانی ها نمایان شد.

متن پولتاوا مملو از استعاره های ناسیونالیستی ارتجاعی است:

ما ناسیونالیست ها به این حقیقت ابدی معتقدیم − که یک دولت ملی مستقل تنها شکل سازمان سیاسی است که بهترین شرایط را برای توسعه همه جانبه منابع معنوی و مادی مردم تضمین می کند. یک ملت نمی تواند بدون دولت ملی خود، یعنی بدون دولتی که سراسر قلمرو قومی آن را دربر گرفته باشد، به طور کامل رشد یابد.

در پایان متن، پولتاوا اعلام کرد که 'شوروی بلشویک دشمن سنگدل کنترل فردی مردم و به طور کلی بشریت است.'

چرا ورنیک از این ایدئولوگ ارتجاعی ضد مارکسیستی الهام می گیرد؟ واضح است که هدف او ساختن پُلی ایدئولوژیک و سیاسی برای ناسیونالیست‌های اوکراین امروزی است و به دروغ به جنگی که رژیم کی‌یف در اتحاد با امپریالیسم آمریکا و اروپا به راه انداخته محتوایی مترقی نسبت دهد.

به این منظور، ورنیک با بی صداقتی می کوشد تا  تروتسکی را متحد ناسیونالیسم بورژوایی اوکراین نشان دهد. ورنیک به بخش کوتاهی از مقاله تروتسکی در سال ۱۹۳۹ با عنوان «مسئله ی اوکراین» اشاره می‌کند که در آن او از شعار «اوکراینی متحد، آزاد و مستقل کارگران و دهقانان» در مخالفت با رژیم استالینیستی دفاع می‌کند. [ تأکید در اصل است]

ورنیک در بحث خود درباره مقاله ۱۹۳۹ تروتسکی بدون هیچ اشاره به بخش هایی که در آن تروتسکی هرگونه همکاری و امتیاز دادن به سازمان ها و احزاب ملی گرایی بورژوازی مرتجع اوکراین را به شدت محکوم کرده، به راحتی و با دغلبازی این نوشته ها را از قلم انداخته است. تروتسکی نوشت:

اوکراین خصوصاً در مسیرهای کاذب مبارزه برای رهایی ملی بسیار با تجربه و غنی است. در اینجا همه چیز امتحان شده است: رادای خرده بورژوا، و اسکوروپادسکی، و پتلورا، و «اتحاد» با هوهنزولرن ها و تلفیق با آنتانت. پس از تمام این آزمایش‌ها، تنها لاشه های سیاسی می‌توانند به یکی از فراکسیون‌های بورژوازی اوکراین به عنوان رهبر مبارزه ملی برای رهایی همچنان امیدوار باقی بمانند. پرولتاریای اوکراین به تنهایی نه فقط قادر به حل این وظیفه می باشد − که خود ذاتاً انقلابی ست − بلکه برای حل آن نیز می تواند ابتکار عمل را به دست گیرد. پرولتاریا و تنها پرولتاریا قادر است تا توده های دهقان و روشنفکران ملی واقعاً انقلابی را به دور خود گرد آورد.

تروتسکی مقاله خود را با هشدار به موقع، این گونه خاتمه می دهد:

در آغاز آخرین جنگ امپریالیستی، اوکراینی ها، ملنُفسکی («باسوک») و اسکوروپیس-یلتوخوفسکی، تلاش کردند تا جنبش آزادیبخش اوکراین را زیر بال لودندورف، ژنرالِ هوهنزولرن قرار دهند. برای این کار آنان خود را با عبارات چپ آراستند. مارکسیست های انقلابی با یک لگد آنان را بیرون انداختند. این برخوردی است که حامیان انقلاب باید در آینده بدان گونه رفتار کرده و کماکان ادامه دهند. جنگ قریب الوقوع، فضای مساعدی را برای انواع ماجراجویان، صیادان معجزه و جویندگان پشم زرین [ اشاره به کسانی است که به دنبال هدفی غیرقابل دسترس هستند] ایجاد می کند. این آقایان که مخصوصاً دوست دارند در مجاورت مسئله ملی دستان خود را گرم کنند، نباید اجازه داشته باشند تا در محدوده توپخانه جنبش کارگری قرار گیرند. نباید کوچکترین سازشی با امپریالیسم، چه فاشیستی و چه دموکراتیک صورت گیرد! نباید کوچکترین امتیازی به ناسیونالیست های اوکراینی، چه روحانی ارتجاعی و چه لیبرال صلح طلب داده شود! نه به 'جبهه های مردمی'! برای استقلال کامل حزب پرولتاریا به عنوان پیشاهنگ زحمتکشان!

 همانطور که از این فرصت طلب ورشکسته سیاسی انتظار می رود، ورنیک تلاش می کند سرسپردگی خود به بورژوازی اوکراین را با تهمت های رقت انگیز علیه کمیته بین المللی بپوشاند. او می نویسد که «آقای دیوید نورث، شهروند ایالات متحده، از منافع امپریالیسم روسیه و دستگاه تبلیغاتی آن در مورد مسائل مربوط به اوکراین دفاع کرده است.» طبق گفته ورنیک، من این مأموریت را «زمانی که مشخص شد تبلیغات رسمی روسیه دیگر فضای اطلاعاتی کافی در رسانه های آمریکایی یا دیگر کشورهای مدار غربی ندارد» پذیرفتم. آیا ورنیک واقعاً تصور می کند کسی چنین مزخرفاتی را باور خواهد کرد؟

اما من باید این نکته را متذکر شوم که اتهام او ماهیتی طعنه آمیز دارد، زیرا از نقطه نظر پابلوئیت ها «گناه نخستین» که کمیته بین المللی و من شخصاً مرتکب شده ایم، افشای بی امان ماهیت ضد انقلابی استالینیسم بوده است. این شامل کارهایی است که آی سی اف آی در مورد امنیت و انترناسیونال چهارم انجام داد که نقاب را از چهره عوامل بوروکراسی استالینیستی در درون جنبش تروتسکیستی برداشت. علاوه بر این، در زمانی که پابلوئیت‌ها آوای ستایش گورباچف ​​را سر داده بودند، کمیته بین‌المللی هشدار ‌داد که سیاست‌های گورباچف منجر به اوج خیانت استالینیستی به انقلاب اکتبر، یعنی احیای سرمایه‌داری خواهد شد.

رژیم پوتین تجدید حیات ارتجاعی یک دولت بورژوازی است که پس از انحلال اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ پدیدار گشت. اما مخالفت کمیته بین‌المللی با این رژیم، از جمله تهاجمش به اوکراین، از سوی چپ سوسیالیست است، نه راست امپریالیست.

دقیقاً به این دلیل که مخالفت با رژیم پوتین ریشه در مبارزات پیشین انترناسیونال چهارم علیه استالینیسم و علیه ​​تجدید نظرهای مختلف در تحلیل تروتسکیستی اتحاد جماهیر شوروی (هم پابلوئیتی و هم «سرمایه داری دولتی») دارد، کمیته بین المللی، جنگ کنونی را در زمینه تاریخی انحلال اتحاد جماهیر شوروی تجزیه و تحلیل می کند، که اکنون ثابت شده یک فاجعه سیاسی برای طبقه کارگر اوکراین، روسیه و بین المللی بوده است.

راه خلاصی از این فاجعه که از جنگ کنونی سربرآورده را نمی توان در ائتلاف با امپریالیسم آمریکا-ناتو یا با رژیم سرمایه داری پوتین یافت; بلکه راه نجات تنها از طریق مبارزه ی یکدست طبقه کارگر در اوکراین، روسیه و کل جهان علیه همه کشورهای متخاصم ممکن است. طبقه کارگر در روسیه و همچنین در اوکراین باید از این اصل پاسداری کند که: دشمن اصلی در خانه خودشان است.

این توضیحات در مورد ورنیک، شاید نشانگر این است که کمیته بین المللی چگونه از تروتسکیسم پاسداری می کند. کمیته بین المللی در افشاگری بی امان دشمنان مارکسیسم به وظیفه ی خطیر تاریخی انترناسیونال چهارم ادامه می دهد و بر این اساس با آموزش طبقه کارگر آنان را برای انجام وظایف انقلابی خود آماده می کند.

امیدواریم ابتکار رفقای ما در ترکیه الهام بخش تلاش های سوسیالیست ها در روسیه و اوکراین برای گسترش کار کمیته بین المللی و برافراشتن پرچم تروتسکیسم در کشورهای خود و سراسر اتحاد جماهیر شوروی سابق باشد.

با درودهای تروتسکیستی،

دیوید نورث

Loading