فارسی
Perspective

در پنجاهمین سالگرد کودتای شیلی: درس های انقلابی که به آن خیانت شد

همچنین بخوانید: «از آرشیو مارکسیسم: درس‌های کودتای ۱۹۷۳ شیلی»، بیانیه کمیته بین المللی انترناسیونال چهارم ( ICFI)، منتشر شده در ۱۸ سپتامبر ۱۹۷۳

امروز پنجاهمین سالگرد کودتای نظامی زبانزد تحت حمایت سیا در شیلی به رهبری ژنرال آگوستو پینوشه است که یکی از وحشیانه ترین رژیم های نیمه دوم قرن بیستم را مستقر کرد.

در ساعات اولیه صبح ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳، سه شاخه از نیروهای مسلح شیلی و پلیس نظامی اعلامیه ای رادیویی صادر کردند مبنی بر اینکه کنترل کشور را در دست گرفته و خواستار استعفای رئیس جمهور منتخب دولت ائتلافی وحدت مردمی (UP) سالوادور آلنده هستند. 

ارتش و نیروی هوایی کاخ ریاست جمهوری لاموندا را محاصره کرده و آن را با هواپیماهای جنگنده و تانک بمباران کردند. بر اساس تحقیقات انجام شده، آلنده محاصره شده با رد درخواست رهبران کودتا برای استعفای خود، در نتیجه جراحات حاصل از شلیک گلوله به خودش در لاموندا درگذشت.

در همان روز، ارتش ده‌ها هزار کارگر و جوان را جمع‌آوری و به اردوگاه‌های کار اجباری برد، جایی که مورد بازجویی و شکنجه قرار گرفتند و در بسیاری موارد به قتل رسیدند. ویکتور خارا، نوازنده مشهور، وحشتی که با هزاران نفر دیگر در آخرین روزهای حضورش در استادیوم شیلی تجربه کرد را، جایی که در ۱۶ سپتامبر به شکلی سادیستی شکنجه و به قتل رسید توصیف کرد.

چقدر بشریت در معرض گرسنگی، سرما، دلهره، درد، فشار اخلاقی، وحشت، و جنون است؟

  شش نفر از ما انگار در فضای پر ستاره گم شدیم.

  یک نفر جان باخته، دیگری کتک خورده، چنانکه من هرگز نمی‌توانستم باور کنم که یک انسان را میتوان کتک زد.

  چهار نفر دیگر می خواستند به وحشت خود پایان دهند: یکی به نیستی پرید،

  دیگری سرش را به دیوار می‌کوبید، اما همگی با نگاه خیره به مرگ.

  چهره فاشیسم چه ترس و وحشتی ایجاد می کند!

عملیات گسترده ای که توسط سازمان سیا و اطلاعات نظامی ایالات متحده برای درهم شکستن همه سازمان های کارگران و دهقانان، و تعقیب، بازداشت، شکنجه و کشتن رهبران و کارگران مبارز عادی که توسط دولت آلنده برای مقاومت، بدون سلاح، آموزش یا رهبری سیاسی رها شده بودند سازماندهی شده بود.

رژیم پینوشه، در ماه‌ها و سال‌های بعد، نزدیک به دو سوم صنعت کلیدی مس شیلی را که در زمان آلنده و سلف او ملی شده بود فروخت; بخش های از بانکداری، شرکت تلفن، فلزکاری و سایر شرکت هایی که توسط آلنده تحت کنترل دولت قرار گرفته بودند را خصوص سازی کرد; کارخانه ها و زمین های گرفته شده توسط کارگران را به مالکان شخصی بازگرداند; آب ، بازنشستگی، مراقبت های بهداشتی، آموزش، حمل و نقل، و سایر بخش ها را خصوصی سازی کرد. مالیات ها و مقررات را تا مغز استخوان کاهش داد تا کشور به زمین بازی برای شرکت های فراملیتی در حال ظهور و الیگارشی محلی تبدیل شود. رژیم از دستورات میلتون فریدمن، اقتصاددان «بازار آزاد» و به اصطلاح «مدرسه شیکاگو» پیروی کرد، شاگردان تربیت شده توسط فریدمن در دانشگاه شیکاگو به شیلی فرستاده شدند تا بر موج خصوصی‌سازی‌ها و حملات وحشیانه به شرایط طبقه کارگر نظارت کنند.

ترور فاشیستی در شیلی دو دهه طول کشید. بر اساس آمارهای رسمی، هزاران مخالف سیاسی توسط رژیم پینوشه کشته یا «ناپدید» شدند و حدود ۳۰٫۰۰۰ نفر شکنجه شدند. کودتا در شیلی همچنین پیامدهای عمیقی برای کل آمریکای لاتین داشت.

به قدرت رسیدن ارتش شیلی یک سری کودتاهای تحت حمایت امپریالیسم ایالات متحده را به دنبال داشت، از جمله در برزیل در سال ۱۹۶۴، بولیوی در سال ۱۹۷۱ و اروگوئه در اوایل سال ۱۹۷۳. رژیم نظامی برزیل، به رسمیت شناخته شده توسط دولت نیکسون به عنوان ابزاری برای عملیات ایالات متحده، شناخته شد به طور سیستماتیک تلاش کرد تا ارتش شیلی را برای سرنگونی آلنده آماده کند.

پس از کودتا در شیلی، این شبکه ضد انقلابی هماهنگ شده توسط سیا در آمریکای جنوبی تحت آنچه عملیات کندور نامیده شد تلفیق شد. و به طور سیستماتیک سرکوب، شکنجه و ترورهای سیاسی را در سراسر منطقه گسترش داد و کودتاهای جدید را تسهیل کرد، به ویژه ظهور رژیم نظامی فاشیستی آرژانتین در سال ۱۹۷۶.

پنجاه سال پس از ۱۱ سپتامبر وحشتناک شیلی، سنخیت مناسبت سیاسی آن از اولویت بالایی برخوردار است. شبح دیکتاتوری و مداخله نظامی در سیاست آمریکای لاتین، پس از چرخه کوتاهی از رژیم‌های غیرنظامی در ۳۰ سال گذشته، بار دیگر کل منطقه را آزار میدهد.

دوستان پینوشه که هرگز در هیچ یک از این کشورها از قدرت برکنار نشدند، به خاطر انباشت انفجاری تضادهای اجتماعی که در تعداد فزاینده مبارزات طبقه کارگر تجلی یافته است، یک بار دیگر ظاهر میشوند. در برزیل، نیروهای مسلح به چالش کشیدن سیستم انتخاباتی این کشور توسط رئیس جمهور سابق ژایر بولسونارو که خواستار یک دیکتاتوری نظامی بود و با کودتای فاشیستی ۸ ژانویه گذشته در برازیلیا به اوج خود رسید را مورد تایید قرار دادند.

در خود شیلی، جایی که میلیون‌ها کارگر و جوان در اعتصاب‌های ملی مکرر سال‌های ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ علیه نابرابری اجتماعی بسیج شدند، طبقه حاکم اکنون به طور سیستماتیک در حال تبلیغ وحشی‌ترین مدافعان دیکتاتوری پینوشه است. این عناصر در حال حاضر توسط خوزه آنتونیو کاست رهبری می شوند که حزب جمهوری خواه فاشیست او بیشترین آرا را در انتخابات شورایی برای پیش نویس قانون اساسی جدید در ماه مه گذشته به دست آورد.

امپریالیسم ایالات متحده به عنوان حامی اصلی دیکتاتوری های آمریکای لاتین خدمت کرد. همچنان یک بازیگر اصلی در منطقه است. در شرایطی که طبقه حاکمه ایالات متحده در حال حرکت به سوی یک جنگ جهانی جدید است، آشکارا برای حفظ هژمونی ژئواستراتژیک خود در «حیاط خلوت خود» می‌جنگد، و روابط خود را با فرماندهی نظامی منطقه، مستقل از دولت‌های منتخب آنها گسترش میدهد.

در ادای احترام به سالگرد کودتای ۱۹۷۳ در شیلی، نمایندگان بورژوای ملی «موج صورتی»، مانند رئیس جمهور شیلی گابریل بوریک، و همچنین خرده بورژوا شبه چپ، درخواست هایی برای «پیمان های ملی» جدید برای بازسازی جبهه مردمی برای رژیم های سرمایه داری ورشکسته منطقه صادر می کنند. این مسیر سیاسی تنها می تواند به تکرار کودتاهای سبک پینوشه در مقیاسی وحشتناک تر منجر شود.

نسل جدید کارگران و جوانانی که وارد مسیر مبارزه انقلابی علیه سرمایه‌داری می‌شوند، باید فوراً درس‌های کودتای شیلی را که شبه چپ ها برای پنهان کردن آن تلاش می‌کند جذب کنند.

خشونت به کار گرفته شده  توسط خونتای فاشیست شیلی، قساوتی را  نشان داد که طبقه حاکمه آماده  اعمال کردن برای دفاع از قدرت خود است.

انقلاب شیلی خیانت شده

اما آنچه در سال ۱۹۷۳ در شیلی رخ داد، تنها یک کودتای نظامی خونین با حمایت ایالات متحده نبود که یک دولت منتخب را سرنگون کرد.

یک خیزش انقلابی پرولتری قدرتمند در شیلی در جریان بود که شکست آن در زیر چکمه ارتش به هیچ وجه اجتناب ناپذیر نبود. روی کار آمدن یک حکومت نظامی فاشیست محصول شکست طبقه کارگر در به دست گرفتن قدرت سیاسی در زمانی بود که می توانست، در نتیجه خیانت های جنایتکارانه رهبری استالینیستی و سوسیال دموکرات آن، با کمک های حیاتی پابلوئیت مرتدین از تروتسکیسم بود.

ائتلاف وحدت مردمی (UP) آلنده که توسط سوسیالیست‌ها و استالینیست‌ها به همراه دموکرات‌های مسیحی و رادیکال‌های «چپ» تشکیل شد، در سال ۱۹۷۰ در بحبوحه خیزش گسترده مبارزات طبقه کارگر و دهقانان انتخاب شد. این مبارزات در واکنش به شرایط تاریخی فلاکت بار و ستم امپریالیستی و ​​بحران طولانی تورمی، اشکال رادیکالیزه‌ای مانند اشغال کارخانه‌ها و مصادره زمین به خود گرفت.

با روی کار آمدن، وحدت مردمی به هر قیمتی تلاش کرد تا جنبش شورشی کارگران و دهقانان را مهار و آن را تابع دولت بورژوازی کند. آلنده که آن را «مسیر شیلی به سوی سوسیالیسم» می نامید، اصرار داشت که بر اساس یک قرن دموکراسی پارلمانی، شیلی استثنایی از قوانین تاریخی است که توسط مارکس و انگلس وضع شد و در جریان انقلاب ۱۹۱۷ روسیه به واقعیت پیوست. او ادعا کرد که در شیلی، روند انقلابی با رشد در درون ساختارهای دولت قدیمی مسیر منحصر به فردی را دنبال خواهد کرد. او اصرار داشت که نیروهای مسلح و پلیس نظامی در شیلی «مردم یونیفورم پوش» و «بنیان مستحکم فرآیند انقلابی» هستند، «به همان اندازه» که «کارگران و اتحادیه های آنها.» 

در حالی که وحدت مردمی با انجام ملی‌سازی‌ها و اصلاحات اجتماعی محدود برای جلب رضایت طبقه کارگر تلاش می‌کرد، بورژوازی شیلی و امپریالیست‌ها وقت لازم برای آماده‌سازی سرنگونی دولت و درهم شکستن طبقه کارگر را به دست آوردند. راه منتهی به ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ با حملات بی وقفه به طبقه کارگر و چندین حمله نظامی و کودتای مستقیم هموار شد.

در اکتبر ۱۹۷۲، طبقه حاکمه، با همکاری مستقیم دولت نیکسون و سیا، تلاش کرد تا کشور را از نظر اقتصادی با ترویج گسترده منع ورود کارگران به محل کار منکوب کند. کارگران با ایجاد حلقه های متعدد محاصره صنایع و دیگر شبکه‌های محلی کارگران عادی صنعتی، محله‌ای و دفاع شخصی برای حفظ تولید و توزیع کالاهای ضروری و مخالفت با تحریک‌کنندگان فاشیست واکنش نشان دادند. تقاضا برای سپردن کل اقتصاد و قدرت سیاسی مستقیماً در دست کارگران شایع شد.

در مواجهه با توسعه مستقل جنبش کارگری، دولت ائتلافی وحدت مردمی  برای خلع سلاح طبقه کارگر و تامین حاکمیت بورژوازی در شیلی اقدام کرد. آلنده نظامیان را وارد کابینه خود کرد، و رهبران اتحادیه کارگری CUT که تحت سلطه استالینیست ها و سوسیالیست ها بودند نیز به آن ملحق شدند. دولت قانون کنترل تسلیحات را برای گرفتن اسلحه از کارگران و دهقانان به اجرا درآورد، آشوبگران فاشیست را آزاد کرد و بسیاری از کارخانه های اشغال شده را به صاحبان قبلی آنها بازگرداند.

در ژوئن ۱۹۷۳، یکی از شاخه‌های شورشی ارتش با فرستادن ستونی از تانک‌ها به کاخ ریاست‌جمهوری، دست به کودتایی نافرجام زد، حادثه ای که به نام کودتای تانک شناخته شد. واکنش وحدت مردمی تعمیق بخشیدن بر امتیازات خود، و معرفی پینوشه به عنوان فرمانده کل ارتش و آوردن او به کابینه آلنده بود.

فقط کمیته بین المللی انترناسیونال چهارم (ICFI) پیوسته برای افشای نقش دولت آلنده و مدافعان او در خلع سلاح طبقه کارگر در مواجهه با خطر آشکار کودتای نظامی سازماندهی شده توسط امپریالیسم ایالات متحده مبارزه کرد.

کمیته بین المللی انترناسیونال چهارم در بیانیه ای که در ۱۸ سپتامبر ۱۹۷۳ منتشر شد، با عبرت گرفتن بلافاصله پس از کودتا، اعلام کرد:

از حقوق دموکراتیک خود نه از طریق جبهه های مردمی و پارلمان، بلکه از طریق سرنگونی دولت سرمایه داری و استقرار قدرت کارگری دفاع کنید. به استالینیسم، سوسیال دموکراسی، میانه روها، رویزیونیسم یا بورژوازی لیبرال اعتماد نکنید، یک حزب انقلابی انترناسیونال چهارم بسازید که برنامه اش انقلاب مداوم باشد.

در حالی که این استالینیست‌ها و سوسیال دموکرات‌ها بودند که مستقیماً کارگران شیلی را به شکست رهنمون کردند، رویزیونیست‌های پابلوئیت نقش تعیین کننده‌ای در قادر ساختن این رهبران بوروکراتیک بحران زده برای حفظ سلطه خود بر توده‌های کارگر ایفا کردند.

حزب انقلابی کارگران شیلی (POR) از جمله سازمان هایی بود که با پیوستن به حزب کارگران سوسیالیست آمریکا و جدا شدن از ICFI و اتحاد مجددا  با پابلوئیت ها به تروتسکیسم خیانت کرد. با تمجید از نیروهای طبقه متوسط «آزاد شده توسط انقلاب کوبا» به عنوان «کسانی که انقلاب را در همه کشورهای» آمریکای لاتین به راه خواهند انداخت، حزب کارگران سوسیالیست بلافاصله خود را منحل کرد و به کاستروئیت ها و مائوئیست ها پیوست تا (چپ انقلابی ـ میر) را در سال ۱۹۶۵ تشکیل دهد. 

میر نقش اساسی در اختلال انقلاب شیلی ایفا کرد و مانع ساختن یک حزب انقلابی واقعی در طبقه کارگر شد. با گسترش درگیری بین طبقه کارگر شیلی و دولت جبهه مردمی، بسیاری از کارگرانی که از سوسیال دموکراسی و استالینیسم جدا شده بودند به میر پیوستند، فقط برای اینکه  جهت تحقق خواسته های خودشان به «فشار آوردن» به دولت تغییر جهت داده شوند.

درس اساسی شکست شیلی این بود که طبقه کارگر مایل و قادر بود قدرت سیاسی را به دست گیرد، اما فاقد عنصر تعیین‌کننده رهبری انقلابی، حزبی مبتنی بر تروتسکیسم و ​​درک کامل درس‌های تلخ قرن بیستم بود.

در سالهای آغازین دهه دوم قرن بیست و یکم که شاهد بروز بزرگترین بحران در تاریخ سرمایه داری جهانی بوده است، بدون تردید طبقه کارگر بار دیگر وارد مسیر مبارزات انقلابی شده است. جهانی شدن تولید، رشد عظیم جهان شمول طبقه کارگر و تحولات قدرتمند در فناوری و ارتباطات، شرایط بسیار مساعدی را برای ساختن سوسیالیسم جهانی ایجاد کرده است.

اما برای به راه انداختن مبارزات موفقیت آمیز جهت کسب قدرت، کارگران در همه کشور باید درس هایی را که نیم قرن پیش با خون قهرمانانه پرولتاریای شیلی نوشته شده کاملا درک کنند. مهم‌تر از همه، این به معنای ساختن بخش‌هایی از حزب جهانی انقلاب سوسیالیستی، کمیته بین‌المللی انترناسیونال چهارم، در همه کشورها است.

Loading