فارسی

نظم جهانی جدید آمریکا − ریشه های تاریخی و اجتماعی برنامه های ایالات متحده برای جنگ با روسیه و چین

گزارش زیر توسط آندره دیمون به کنگره هفتم حزب برابری سوسیالیستی (ایالات متحده) در حمایت از قطعنامه با عنوان ' طبقه کارگر را علیه جنگ امپریالیستی بسیج کنید!' ارائه شد.

دیمون یکی از اعضای کمیته ملی حزب برابری سوسیالیستی (ایالات متحده) است. گزارش کامل کنگره و قطعنامه های اتخاذ شده در آن را بخوانید.

بین کنگره های حزب برابری سوسیالیستی ( اِس ای پی ) و نقاط عطف تاریخ جهان، مطابقت منحصر به فردی وجود دارد. کنگره موسس اِس ای پی در اوت ۲۰۰۸، تنها دو ماه قبل از سقوط مالی برادران لحمن در خلال بحران مالی ۲۰۰۸ برگزار شد.

اکنون، در حالی که این حزب هفتمین کنگره ملی خود را برگزار می کند، و ما به بحث در مورد جنگ ایالات متحده علیه روسیه در اوکراین و تدارکات برای جنگ با چین می پردازیم، نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان ایالات متحده ، در یک اقدام تحریک آمیز عمدی با هدف تسریع درگیری نظامی بین ایالات متحده و چین در همین لحظه در تایوان بر زمین نشست. 

برای درک اهمیت این رویداد، لازم است زمینه تاریخی که دردرون آن فوران فعلی نظامی‌گری آمریکا در حال وقوع است را مرور کنیم. این مستلزم ارزیابی تحلیل کمیته بین المللی از تاریخ جهان در نیم قرن گذشته است.

دقیقاً در مواقعی که سرعت رویداد ها بسیار غافلگیر کننده به نظر می‌رسد است که ما باید هرچه بیشتر به یک چشم‌اندازمبتنی بر تاریخ تکیه کنیم. رهیابی در بحبوحه یک طوفان حائز بیشترین اهمیت است. 

آگوست حاکی از گذشت شش ماه از آغاز جنگ بین ایالات متحده و ناتو با روسیه بر سر اوکراین است که بزرگترین جنگ زمینی در اروپا از زمان جنگ جهانی دوم میباشد.

فوران این جنگ برای کمیته بین المللی انترناسیونال چهارم (آی سی اِف آی) تعجب آور نبود. کمیته بین المللی (آی سی) از اوایل دهه ۱۹۸۰ هشدار داده بود که ایالات متحده در تدارک یک جنگ جهانی برای تسخیر مجدد مناطق تحت استثمار امپریالیستی از دست رفته بخاطر انقلاب روسیه و چین و قیام های ضد استعماری قرن بیستم است.

همچنانکه به مرور نوشته‌های کمیته بین المللی درباره رویدادهای ژئوپلیتیکی می پردازیم، از این که آی سی با چه سرعتی توانست تحلیل‌های ماندگار دقیق و مشروح از رویدادهای معاصر ارائه دهد، شگفت‌زده می‌شویم.

این به این دلیل است که، با هر توسعه جدید،  آی سی دست به «بداهه گویی» نمی زد. ما قادر بودیم به سرعت و با دقت وقایع معاصر را تجزیه و تحلیل کنیم، زیرا  ما بر اساس تحلیلی مبتنی بر تاریخ قرن بیستم و بیست و یکم کار می کنیم. ما یک تئوری  در باره تاریخ معاصر و ژئوپلیتیک معاصر داریم.

تحلیل روزانه وب سایت جهانی سوسیالیستی از این تحلیل تاریخی که ریشه در تئوری های امپریالیسم مارکسیست های بزرگ قرن : لنین، رزا لوکزامبورگ، لئون تروتسکی، و تعداد زیادی از رفقا و همفکران آنها دارد، نشأت گرفته و آن را بسط می‌دهد. 

در کار روزانه وب سایت جهانی سوسیالیستی، ما به دنبال گسترش و تعمیق این سنت نظری هستیم، تا تحولات معاصر را از دریچه یک چشم‌اندازمبتنی بر تاریخ بنگریم و در عین حال به طور مداوم این دیدگاه را در پرتو رویدادهای جدید تدوین و بسط دهیم.

این گزارش در صدد ارائه اختصاری تحلیل آی سی از فوران نظامی‌گری ایالات متحده، همانطور که در گزارش‌ها، سخنرانی‌ها، کنفرانس ها و قطعنامه‌های نیم قرن گذشته ابراز شده  و ترسیم جنگ کنونی ایالات متحده با روسیه و درگیری با چین در درون این تحلیل است. بسیاری از اسنادی که این گزارش به آنها استناد می کند در کتاب ربع قرن جنگ موجود است.

قطعنامه «طبقه کارگر را علیه جنگ امپریالیستی بسیج کنید!» ارائه شده برای تصویب در این کنگره، تشدید درگیری ایالات متحده با روسیه و چین را به شرح زیر توصیف می کند:

با بی پروایی تمام عیار، امپریالیسم آمریکا به خطر یک جنگ هسته ای که می تواند منجر به انقراض حیات بشر در این سیاره شود دامن میزند. ویرانی روسیه و کنترل سرزمین عظیم اوراسیا، هدف دیرینه ژئواستراتژیک امپریالیسم ایالات متحده، از سوی پنتاگون و سیا به عنوان تدارک ضروری و بخشی از یک یورش بر علیه چین تلقی می شود. آنچه لنین در طول جنگ جهانی اول از آن به عنوان «تقسیم مجدد جهان» یاد کرد، اکنون در حال تحقق است. امپریالیسم آمریکا قصد دارد نقشه جهان را باز ترسیم کند…

نیروهای محرک واقعی پشت سر این جنگ عبارتند از: ۱) منافع ژئوپلیتیکی امپریالیسم آمریکا و انگیزه آن برای هژمونی جهانی. ۲) تلاش امپریالیسم آمریکا و اروپا برای دسترسی مستقیم به مواد خام بسیار ارزشمند و استراتژیک روسیه. و ۳) تلاش طبقه حاکم برای حل بحران لاینحل داخلی خود از طریق جنگ در خارج.[۱]

در جریان این گزارش، پیشینه تاریخی این تحلیل که توسط آی سی در نیم قرن گذشته به روشنی بیان شده است را مرور خواهیم کرد.

تحلیل آی سی از فوران امپریالیسم ایالات متحده

اتحاد کارگران، سلف حزب برابری سوسیالیستی، در واکنش به فوران جنگ سال ۱۹۹۰ خلیج فارس، قطعنامه‌ای منتشر کرد که ویژگی‌های اساسی یک دوره انقلابی را توصیف می‌کند:

رویدادهای جهانی بار دیگر با سرعتی کورکورانه در حال حرکت هستند، و این ریتم به شدت شتاب‌ گرفته خود نشانه‌ای از یک دوره انقلابی است. دوره زمانی طولانی که در آن تغییرات مولکولی در پایه های اقتصادی جامعه انباشته شده، و به نظر می رسد که سیاست با سرعت بسیار کندی حرکت می کند، جای خود را به دوره ای داده است که مشخصه آن تغییرات و تحولات دیوانه واری است که در آن دگرگونیهای عمیق نامرئی در عرصه زندگی سیاسی پدیدار شده اند. تضادهای طبقاتی بنیادین، که برای دهه ها در زیر ساختارهای مختلف سیاسی و دولتی مهار شده بود، به بیرون فوران کرده است و همه نیروهای اجتماعی متخاصم که وارد نبرد می شوند، شروع به پیشبرد علنی برنامه هایی که با منافع اقتصادی آنها مطابقت دارد کرده اند. این برخورد علنی نیروهای طبقاتی متخاصم، ویژگی اساسی یک دوره انقلابی است.[۲]

در بسیاری از موارد، آثار بزرگ مارکسیسم ویژگی‌های اساسی یک دوره تاریخی را برملا می‌سازند که با گذشت زمان هر جه بیشتر واقعی‌تر می‌شوند. این خصیصه قطعاً در مورد این قطعنامه صدق می کند.

برای درک این برخورد علنی نیروهای طبقاتی که اکنون به منصه ی ظهور میرسند، لازم است این تغییرات «مولکولی،» صورت گرفته در طی دهه‌ها را بررسی کنیم.

در ۴ اکتبر ۲۰۰۲، درست چند روز قبل از حمله ایالات متحده به افغانستان، رفیق دیوید نورث گزارشی با عنوان، 'جنگ علیه عراق و تلاش آمریکا برای تسلط بر جهان' ارائه کرد. در این گزارش کل عملکرد امپریالیسم آمریکا در قرن بیستم خلاصه شده است:

برای نزدیک به سه چهارم قرن، سرنوشت امپریالیسم آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی به طور جدایی ناپذیری به هم گره خورده بود. انقلاب اکتبر که حزب بلشویک را به قدرت رساند ورود ایالات متحده  به جنگ جهانی اول را تنها چند ماه بعد در آوریل ۱۹۱۷ به دنبال داشت. بنابراین، از اولین روزهای ظهور خود به عنوان یک قدرت اصلی امپریالیستی، ایالات متحده با واقعیت یک دولت کارگری که حاکی از ظهور یک دوره تاریخی جدید انقلاب سوسیالیستی جهانی بود مواجه شد. علیرغم خیانت بعدی بوروکراسی استالینیستی به آرمان های انترناسیونالیستی انقلاب که برای اولین بار توسط لنین و تروتسکی مطرح شد، پس لرزه های سیاسی ناشی از سرنگونی سرمایه داری در روسیه برای چندین دهه در رشد آگاهی اجتماعی و ستیزه جویی سیاسی طبقه کارگر در کشورهای پیشرفته سرمایه داری، از جمله ایالات متحده، و در موج مبارزات ضد امپریالیستی و ضد استعماری که سراسر جهان را در بر گرفت، به ویژه پس از جنگ جهانی دوم ادامه یافت.

اگرچه ایالات متحده از جنگ جهانی دوم به عنوان رهبر سرمایه داری جهانی سر بروز کرد، اما در موقعیتی نبود که بتواند جهان را آنطور که می خواست سازماندهی کند. انتظار اولیه مبنی بر اینکه در اختیار داشتن بمب اتمی ایالات متحده را قادر می سازد تا اتحاد جماهیر شوروی را مرعوب و در صورت لزوم نابود کند، با تولید یک سلاح هسته ای توسط شوروی در سال ۱۹۴۹ فرو ریخت. پیروزی انقلاب چین در همان سال بیانگر ضربه ویرانگری به انتظارات آمریکا مبنی بر اعمال نفوذ بدون چالش در آسیا بود.

در طول سالهای اولیه جنگ سرد، در میان محافل حاکم بر دولت ایالات متحده بر سر نحوه برخورد با اتحاد جماهیر شوروی  نبرد تلخی درگرفت. ... جناح قابل توجهی از نخبگان حاکم از یک استراتژی 'عقب راندن' حمایت می کردند − یعنی نابودی اتحاد جماهیر شوروی و رژیم مائوئیست در چین، حتی اگر این مستلزم استفاده از سلاح های هسته ای باشد. جناح دیگری که با جورج اف. کنان، نظریه پرداز وزارت امور خارجه مرتبط است، از «بازدارندگی'» حمایت می کرد.

در طول دهه‌های باقی‌مانده از جنگ سرد، معنای واقعی «بازدارندگی» آن چیزی نبود که ایالات متحده مانع از انجام آن توسط اتحاد جماهیر شوروی شد، بلکه آن چیزی بود که احتمال تلافی شوروی مانع از انجام آن توسط ایالات متحده شد.[۳]

در مارس ۲۰۰۳، دو روز پس از شروع حمله آمریکا به عراق، رفیق نورث مقاله‌ای با عنوان، «بحران سرمایه‌داری آمریکا و جنگ علیه عراق،» منتشر کرد که در آن این تحلیل را ادامه و توسعه داد:

[سالهای ۱۹۴۵-۲۰۰۳] را می توان به دو دوره تقسیم کرد. در طول ۳۰ سال اول، بین ۱۹۴۵ و ۱۹۷۵، گرایش غالب در سیاست داخلی آمریکا اصلاحات اجتماعی لیبرال بود. بورژوازی آمریکا در سیاست خارجی خود از یک نسخه انترناسیونالیسم لیبرال حمایت می کرد که ریشه در نهادهای چندجانبه مختلف داشت.

اما در شرایط گسترش عظیم اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم، سرمایه داری آمریکایی لیبرالیسم اجتماعی را در داخل و انترناسیونالیسم لیبرال (و ضد کمونیستی) را قابل توصیه ترین سیاست می دانست.

تضعیف نظام اقتصاد جهانی پایه گذاری شده در سال ۱۹۴۴ (سیستم برتون وودز) حاکی از به پایان آمدن این دوران لیبرال بود. فروپاشی آن در سال ۱۹۷۱ با پایان تبدیل دلار به طلا آغازگر دوره‌ای از بی‌ثباتی فزاینده اقتصادی بین‌المللی − که به‌ویژه در تورم بی‌سابقه قیمت‌ها نمایان شد − و کاهش دراز مدت سودآوری شرکت‌ها در ایالات متحده بود.

وخامت جو کلی اقتصادی جهان باعث تغییر اساسی در سیاست داخلی و خارجی طبقه حاکمه آمریکا شد. در داخل ایالات متحده، سیاست های اجتماعی که معطوف به باز توزیع محدود ثروت و تا حدودی کاهش سطح نابرابری اجتماعی شده بود، معکوس شدند. انتخاب ریگان به ریاست جمهوری در سال ۱۹۸۰ کاهش عمده در نرخ مالیات برای ثروتمندترین آمریکایی ها، کاهش عظیم در هزینه های اجتماعی جهت تخفیف دادن  وضعیت اسفناک فقیرترین آمریکایی ها، و حمله همه جانبه به اتحادیه های کارگری را به دنبال داشت.

مؤلفه بین المللی این سیاست، نفی «تنش زدایی» با اتحاد جماهیر شوروی و تشدید کلی فشار نظامی علیه جنبش های ملی در «جهان سوم» که برای منافع جهانی آمریکا مضر تلقی می شدند بود.[۴]

این تحولات متن نامه ای که رفیق نورث در سال ۱۹۸۱، به مایکل باندا، دبیرکل سابق حزب انقلابی کارگران بریتانیا، درباره تدوین سند چشم انداز جهانی برای کمیته بین المللی ارسال کرد را تشکیل می دهد.

این نامه پس از انشعاب آی سی اف آی در سال ۱۹۸۵ از حزب انقلابی کارگران و تدوین قطعنامه دیدگاه های ۱۹۸۸ اهمیتی مجدد یافت.

نامه رفیق نورث بخاطر شفافیتی که  با آن فرایندهای بنیادی دست اندر کار در دهه‌های آینده را که اکنون در حال ظاهر شدن میباشند بیان میکرد، شایان توجه است و با این مشاهده شروع شد:

بحران اقتصادی غیرقابل حل سرمایه داری جهانی، طبقه حاکمه آمریکای شمالی، اروپا و ژاپن را به طرز مقاومت ناپذیری به سوی آغاز جنگ جهانی سوم هسته ای سوق می دهد. ماهیت چنین جنگی مبتنی بر تلاش از سوی امپریالیسم جهانی به رهبری ایالات متحده برای بازگرداندن موقعیت جهانی از دست رفته به خاطر انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و مبارزات عظیم رهایی بخش ملی در سراسر آسیا، خاورمیانه، آفریقا، و برای حفظ، بردگی آمریکای لاتین به هر قیمتی خواهد بود. این یک جنگ جهانی به معنای واقعی خواهد بود: مبارزه ای توسط کشورهای ستمگر علیه اتحاد جماهیر شوروی و ملل تحت ستم…[۵]

ادامه نامه:

این برداشت که وجود سلاح های هسته ای جنگ را غیرقابل تصور یا غیرممکن کرده است، یک توهم صلح طلبانه است. جنگ امپریالیستی محصول اقتصاد امپریالیستی است. همه قدرت های امپریالیستی به یک بن بست کامل اقتصادی و سیاسی رسیده اند.

سردمدار تدارک جنگ امپریالیستی و مرکز همه تضادهای اقتصادی و سیاسی جهان، ایالات متحده است. ...

امپریالیسم راهی برای خروج از بحران نمی بیند مگر از طریق باز تقسیم خشونت آمیز جهان; اما این باز تقسیم شکلی متفاوت از جنگ های جهانی قبلی به خود می گیرد. موضوع این نیست که کشورهای امپریالیستی در تلاش برای تصرف مستعمرات یکدیگر خواهند بود. بلکه باز پسگیری موقعیت های از دست رفته از طریق نابودی جنبش های انقلابی ملی، استقرار مجدد برده داری استعماری به هرروش ممکن، و نابودی دولت های کارگری – بالاتر از همه، اتحاد جماهیر شوروی..[۶]

تلاش‌های ایالات متحده برای بی‌ثبات کردن اتحاد جماهیر شوروی منجر به افزایش عظیم ظرفیت نظامی در دهه ۱۹۸۰ شد، از جمله برنامه جنگ ستارگان و دامن زدن به شورش اسلام‌گرایان تحت حمایت ایالات متحده در افغانستان.

اما با انحلال اتحاد جماهیر شوروی، امپریالیسم ایالات متحده دست به یک سلسله جنگ های جهانی زد که با جنگ خلیج فارس در سال های ۱۹۹۰-۱۹۹۱ شروع شد و هدف آن تامین هژمونی ایالات متحده از طریق نیروی نظامی بود. پیش نویس  فوریه ۱۹۹۲ دستورالعمل برنامه ریزی دفاعی وزارت دفاع، تمایل ایالات متحده برای استفاده از نیروی نظامی برای تضمین هژمونی اقتصادی جهانی را اعلام میکند:

کشورها یا ائتلاف‌های بالقوه دیگری نیز وجود دارند که می‌توانند در آینده دورتر، به توسعه اهداف استراتژیکی و موضعگیری دفاعی جهت تسلط منطقه‌ای یا جهانی دست بزنند. استراتژی ما اکنون باید بر جلوگیری از ظهور هر رقیب بالقوه جهانی در آینده متمرکز شود.[۷]

یازدهمین پلنوم کمیته بین المللی که در ۵ مارس ۱۹۹۱ برگزار شد، هشدار داد:

برای تمام مشکلات سرمایه داری آمریکا −زوال پایگاه صنعتی آن، از دست دادن بازارهای خارج از کشور، کسری تجاری و بودجه عظیم، فروپاشی سیستم بانکی، رشد قانقاریایی معضلات اجتماعی − بورژوازی معتقد است که پاسخی یافته است: زور! 

در ژانویه ۱۹۹۱، رئیس جمهور جورج اچ. دبلیو بوش با آغاز جنگ خلیج فارس، شروع «نظم نوین جهانی» را اعلام کرد. بوش با اعلام جنگ اظهار کرد: «پنج ماه پیش، صدام حسین این جنگ ظالمانه را علیه کویت آغاز کرد. امشب این نبرد الحاق یافته است. ما این فرصت را داریم که برای خود و برای نسل‌های آینده یک نظم نوین جهانی بسازیم».[۸]

رفیق نورث در گزارشی ویژه به کنگره ملی اتحاد کارگران، که برای بحث در مورد جنگ خلیج فارس تشکیل شده بود، نتیجه گیری کرد:

[جنگ خلیج فارس] نشانه آغاز باز تقسیم امپریالیستی جدید جهان است. پایان دوران پس از جنگ به معنای پایان دوران پسا استعماری نیز هست. بورژوازی امپریالیست همانطور که 'شکست سوسیالیسم' را اعلام می کند، در عمل، اگر نه هنوز در حرف، 'شکست استقلال' را نیز اعلام می کند. بحران عمیقی که تمام قدرت‌های امپریالیستی بزرگ با آن روبرو هستند، آنها را مجبور به کنترل منابع و بازارهای استراتژیک می کند. مستعمرات سابق که به درجه ای از استقلال سیاسی دست یافته بودند باید دوباره تحت انقیاد قرار گیرند. امپریالیسم با تهاجم وحشیانه خود علیه عراق اخطار می دهد که قصد دارد نوعی از سلطه لجام گسیخته ای را که قبل از جنگ جهانی دوم در کشورهای عقب مانده وجود داشت احیا کند.[۹]

فوران امپریالیسم آمریکا در پی انحلال اتحاد جماهیر شوروی اساساً اهداف اقتصادی داشت، چه در سطح بین المللی و چه در داخل ایالات متحده. ایالات متحده از طریق جنگ به دنبال تامین منابع ارزان مواد خام، همراه با عرضه نیروی کار ارزان در سطح بین المللی که در خدمت کاهش دستمزدها در داخل و ایجاد محیطی اقتصادی با تورم پایین که در آن ارزش سهام و سودآوری شرکت ها صعود کند بود.

رفیق نورث در سخنرانی سال ۲۰۰۲  خود، «جنگ علیه عراق و تلاش آمریکا برای تسلط بر جهان،» اهداف اقتصادی تهاجم نظامی جهانی آمریکا را تشریح کرد:

سیاست‌های تهاجمی امپریالیسم آمریکا پیامدهای مطلوبی را به بار آورد: در داخل ایالات متحده استانداردهای زندگی طبقه کارگر دچار رکود شد و یا کاهش یافت; در داخل به اصطلاح 'جهان سوم' وخامت وحشتناکی در شرایط زندگی صدها میلیون نفر رخ داد. برای طبقه حاکم و ثروتمندترین اقشار طبقه متوسط  رو به​​ بالا، این سیاست ها مزایایی را به همراه داشت که آنها فقط می توانستند خواب آن را ببینند. کاهش سطح دستمزدها در ایالات متحده، عرضه پایان ناپذیر نیروی کار ارزان قیمت در خارج از کشور، و در دسترس بودن کالاهای ارزان قیمت، محیط ایده آلی را برای رونق عظیم بازار سهام در دهه ۱۹۹۰ ایجاد کرد (که باید به خاطر داشت، پس از اولین جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ شروع شد).

ثبات اقتصادی سرمایه داری آمریکایی، و همراه با آن، ثروت هنگفتی که توسط نخبگان حاکم آن در جریان رونق مبتنی بر گمانه زنی در وال استریت انباشته شده بود، وابسته، یا شاید بتوان گفت، معتاد، به سطوح پایین دستمزدها در ایالات متحده  و ادامه عرضه مواد خام ارزان قیمت (به ویژه نفت) و نیروی کار کم هزینه از خارج از کشور شد.[۱۰]

رفیق نورث در تحلیل خود از جنگ ایالات متحده و ناتو در یوگسلاوی این مضامین را توسعه داد:

رونق بازار سهام، بیش از همه، توسط محیط تورم زدایی (یا ضد تورمی) تقویت شده و تداوم یافته است که به کاهش طولانی مدت قیمت ها برای مواد خام بستگی دارد. این کاهش صرفاً محصول فرآیندهای عینی اقتصادی نبوده است، بلکه ناشی از سیاست‌های بی‌رحمانه‌ اتخاذ شده توسط قدرت‌های بزرگ امپریالیستی برای تضعیف توانایی تولید کنندگان «جهان سوم» جهت افزایش قیمت‌ کالاها میباشد. نابودی موفقیت‌آمیز قدرت قیمت‌گذاری کارتل نفت اوپک − که جنگ خلیج فارس در سال‌های ۱۹۹۰-۱۹۹۱ نقش مهمی در آن داشت − بارزترین نمونه از رابطه بین انباشت ثروت در کشورهای امپریالیستی و استثمار فزاینده کشورهای کمتر توسعه یافته است. آنهایی که در کشورهای پیشرفته ثروتشان مبتنی بر افزایش ارزش سهام است، مستقیماً از این روند سود برده اند.[۱۱]

 ادامه گزارش:

ساختار اجتماعی و روابط طبقاتی همه کشورهای عمده سرمایه داری به شدت تحت تاثیر رونق بازار سهام که از اوایل دهه ۱۹۸۰ آغاز شد، قرار گرفت. افزایش دائمی ارزش سهام، به ویژه رشد ناگهانی در ارزشیابی های بازار از سال ۱۹۹۵، به بخش قابل توجهی از طبقه متوسط − به ویژه  در میان نخبگان حرفه ای − دسترسی به درجه ای از ثروت که آنها در ابتدای شغل خودشان تصورش را هم نمی کردند داده است. …

جو روشنفکری ارتجاعی، سازگار و فرصت طلبانه حاکم بر ایالات متحده و اروپا − ترویج شده توسط رسانه ها و اتخاذ شده توسط یک جامعه دانشگاهی عمدتاً خدمتگزار و فاسد − منعکس کننده دیدگاه اجتماعی یک قشر بسیار متمایز از جمعیت است که ذره ای علاقه به تشویق بررسی انتقادی مبانی اقتصادی و سیاسی ثروتهای تازه کسب شده خودشان ندارند.[۱۲]

اما در حالی که فوران نظامی‌گری آمریکا برای الیگارشی مالی آمریکا و بخش‌های مرفه طبقه متوسط ​​رو به بالا یک فرصت طلایی بوده، این جنگ‌ها نه تنها برای کشورهای در معرض تهاجم آمریکا، بلکه برای بخش‌های وسیعی از مردم آمریکا یک فاجعه بوده است. 

آنها میلیون ها نفر را در سرتاسر جهان قتل عام کرده اند، کل جوامع را ویران کرده و درگیر در وحشتناک ترین جنایات جنگی از زمان جنگ جهانی دوم بوده اند. این جنگ ها منجر به نهادینه شدن شکنجه، آدم ربایی و جاسوسی غیرقانونی دولتی  شده است.

برنامه «۶۰ دقیقه» در گزارش خود از افشای شکنجه‌های آمریکا علیه زندانیان در زندان ابوغریب عراق، مدارک و شواهد جنایات جنگی ایالات متحده را  این چنین تشریح کرد:

برخی از تصاویر، مردان و زنان آمریکایی را با لباس نظامی، نشان می دهد که در کنار اسرای برهنه عراقی ژست میگیرند. عکس هایی از زندانیان وجود دارد که به صورت هرمی روی هم تلنبار شده اند، و یک نفر که روی پوستش به انگلیسی یک عبارت تحقیر آمیز نوشته شده است. در برخی از تصاویر، زندانیان مرد در موقعیت شبیه سازی رابطه جنسی با یکدیگر قرار داده شده اند... در بیشتر عکس ها، آمریکایی ها می خندند، ژست می گیرند، اشاره میکنند، انگشت شست خود را به علامت تایید به دوربین نشان میدهند.[۱۳] 

این ویدئو تنها یک قطعه مدرک مستند شده از جنایتکاری  و وحشیگری جنگ های راه اندازی شده توسط ایالات متحده به نام  به اصطلاح 'جنگ علیه تروریسم' و فوران امپریالیسم ایالات متحده در طول ۴۰ سال گذشته را نشان می دهد. 

اما ظلم و بربریت وحشتناک این جنگ ها هرچه که باشد، آنها نتوانستند و نخواهند توانست اثر مورد نظر برای معکوس کردن افول طولانی اقتصادی ایالات متحده را داشته باشند. رفیق نورث در مقاله، «بحران سرمایه داری آمریکا و جنگ علیه عراق،» نوشت:

نتیجه مراحل اولیه درگیری آغاز شده هرچه  که باشد، امپریالیسم آمریکا با فاجعه قرار ملاقات دارد. نمی تواند دنیا را تسخیر کند. نمی تواند دوباره قید و بندهای استعماری را بر توده های خاورمیانه تحمیل کند. ... از طریق اعمال جنگ، راه حل مناسبی برای بیماری های داخلی خود نخواهد یافت. بلکه مشکلات پیش بینی نشده و مقاومت فزاینده ناشی از جنگ، همه تضادهای داخلی جامعه آمریکا را تشدید خواهد کرد.[۱۴]

یک دهه و نیم پس از شروع «جنگ علیه ترور،» کمیته بین‌المللی این نکته را در بیانیه سال ۲۰۱۴ خود، «سوسیالیسم و ​​مبارزه با جنگ» تدوین کرد:

۱۳. اَما، بیست و پنج سال جنگ پایان ناپذیر، برای مقابله با افول سرمایه داری آمریکایی ویا در ایجاد یک زیر بنای پایدار جدید برای روابط جهانی شکست خورده است. درعوض، ایالات متحده − که توسط بحران های داخلی غیر قابل حل از هم پاشیده و تا دندان مسلح شده است − به بزرگترین منبع بی ثباتی بین المللی تبدیل شده است. تلاش برای ایجاد «نظم نوین جهانی» تنها در دامن زدن به بی نظمی جهانی موفق بوده است. هر جنگ راه اندازی شده توسط ایالات متحده، منجر به عوارض پیش بینی نشده و فاجعه آمیز شده است.[۱۵]

از طریق خیانت های بوروکراسی استالینیستی، امپریالیسم ایالات متحده به هدف خود برای برقراری مجدد سرمایه داری در اتحاد جماهیر شوروی نایل آمد. اما احیای سرمایه‌داری به اشتهای سیری ناپذیر امپریالیسم آمریکا و جهان برای استثمار بخش‌هایی از جهان که توسط انقلاب‌های روسیه و چین و همچنین انقلاب‌های ضد استعماری قرن بیستم غیرقابل دسترس باقی ماند، پایان نداد.

پس از فاجعه عراق و افغانستان و جنگ علیه لیبی و سوریه، ایالات متحده تشدید نظامی قابل توجهی را پس از کودتای سال ۲۰۱۴ مورد حمایت ایالات متحده در اوکراین علیه روسیه و چین تدارک دید که از طریق بن بست نظامی بر سر کریمه و دونباس به بیرون فوران کرد. 

در آن سال، آی سی اف آی با انتشار قطعنامه «سوسیالیسم و ​​مبارزه با جنگ امپریالیستی» به دنبال هشدار دادن به طبقه کارگر بین المللی در مورد خطر جنگ جهانی بود.

در این قطعنامه آمده است: «صد سال پس از شروع جنگ جهانی اول و ۷۵ سال پس از آغاز جنگ جهانی دوم، نظام امپریالیستی بار دیگر بشریت را با یک فاجعه تهدید می کند».[۱۶]

الکس اشتاینر، عضو سابق اتحاد کارگران و مدافع سیاست شبه چپ، با انتقاد از این قطعنامه و قطعنامه متعاقب اِس ای پی «مبارزه با جنگ و وظایف سیاسی حزب برابری سوسیالیستی،» نوشت که هشدارهای مربوط به آی سی اف آی و اِس ای پی بیجا هستند و ادعا کرد که عملکرد های امپریالیسم در قرن بیست و یکم اساساً با قرن بیستم متفاوت است. 

اِس ای پی امپریالیسم در سال ۲۰۱۴ را  بازگشتی به امپریالیسم سال ۱۹۱۴ می داند و متقاعد شده است که  نظیر تنش تابستان ۱۹۱۴، تاریخ با تابستانی پرتنش از حوادث بین المللی در حال تکرار کامل  خود است. اما امپریالیسم در حالی که به لطمه زدن به این سیاره ادامه می دهد، امروز بسیار متفاوت از آنی است که ۱۰۰ سال پیش بود. برای مثال، استفاده از قدرت نظامی برای حمایت از منافع اقتصادی، در حالی که مطمئناً هنوز در جریان است، امروزه با اکراه بسیار بیشتری به کار گرفته می شود.[۱۷]

اشتاینر ادعا کرد که تز آی سی اِف آی در مورد «قرن ناتمام بیستم،» اساساً نادرست است.

هر آنچه که از آن زمان رخ داده است، و به ویژه فوران جنگ بین ایالات متحده و روسیه در اوکراین، نادرستی اساسی این تحلیل را نشان داده است. امپریالیسم به دور از مهار شدن بیشتر در قرن بیست و یکم، تمامی بی پروایی جنایتکارانه ای که مشخصه جنگ جهانی اول و دوم بود را حفظ کرده است. اظهارات اشتاینر مبنی بر اینکه امپریالیسم زهر خودش را ریخته است، نظر رزا لوکزامبورگ را به ذهن متبادر می کند.

سیاست جهانی و نظامی گری... چیزی جز روش خاص سرمایه داری برای هم توسعه وهم حل تضادهای بین المللی نیست. ... فقط کسانی که معتقدند تضادهای طبقاتی را می توان ملایم تر کرد واز شدت آن کاست، و هرج و مرج اقتصادی سرمایه داری را مهار کرد، می توانند فکر کنند که این درگیری های بین المللی می تواند فروکش کند، کاهش یابد یا از بین برود. زیرا تضادهای بین‌المللی دولت‌های سرمایه‌داری تنها مکمل تضادهای طبقاتی است، و هرج و مرج سیاسی جهانی تنها روی دیگر سیستم آنارشی تولید سرمایه‌داری است.[۱۸]

بر خلاف اعلامیه های خودباورانه و خود خواهانه مبنی بر فروکش کردن تنش های جهانی، هشت سالی که از نوشتن این سطور توسط اشتاینر می گذرد شاهد گسترش عظیم تدارکات ایالات متحده برای آنچه «منازعه قدرت های بزرگ»  با روسیه و چین نامیده شده است، میباشد. استراتژی دفاع ملی  ۲۰۱۸ اعلام کرد که « اکنون رقابت استراتژیک بین دولتی، نه تروریسم، نگرانی اصلی امنیت ملی ایالات متحده است.»

و افزود، «یک رقابت استراتژیک بلندمدت مستلزم ادغام یکپارچه عناصر چندگانه قدرت ملی−دیپلماسی، معلومات، اقتصاد، امور مالی، اطلاعات، نیروی انتظامی و ارتش است».[۱۹]

این سند به وضوح نشان می‌دهد که از جنگ به عنوان فرصتی برای تحت انقیاد قرار دادن همه جنبه‌های جامعه به اقدامات جنگی، از جمله غیرقانونی کردن اعتصاب‌ها و مخالفت‌های اجتماعی، استفاده خواهد شد.

چندین ماه پس از انتشار سند استراتژی دفاع ملی، وب سایت جهانی سوسیالیستی مقاله ای تحت عنوان «گزارش پنتاگون به تدارکات ایالات متحده برای جنگ تمام عیار اشاره می کند،» را منتشر کرد که در آن یک نشریه دولتی ایالات متحده با عنوان «ارزیابی و تقویت پایه تولیدی وٰ صنعتی دفاع  و انعطاف‌پذیری زنجیره تامین مایحتاج ایالات متحده،» را توصیف میکرد که خواستار سازماندهی مجدد اقتصاد ایالات متحده برای آماده شدن جهت درگیری نظامی بود. مادر آن زمان نوشتیم:

هدف اصلی چنین اقداماتی، سرکوب قهری مبارزه طبقاتی به نام ارتقای «امنیت ملی» خواهد بود.[۲۰]

روزنامه فرانسوی لیبراسیون یک بررسی در مورد درستی این مقاله منتشر کرد، و مدعی شد که وب سایت جهانی سوسیالیستی در مورد آمادگی ایالات متحده برای جنگ تمام عیار اغراق آمیزی میکند.

وب سایت جهانی سوسیالیستی در پاسخ نوشت،« این گزارش خواهان تغییرات در کلیت جامعه آمریکا با هدف درگیر شدن در جنگ است. اگر لیبراسیون این را آماده‌سازی برای 'جنگ تمام عیار' نمی‌داند، این تنها تأیید ضرب المثل قدیمی است که می‌گوید 'می‌توانی اسبی را به سوی آب ببری، اما نمی‌توانی او را وادار به نوشیدن کنی.'»[۲۱]

اکنون با فوران جنگ آمریکا و ناتو علیه روسیه و اعلام امانوئل ماکرون مبنی بر اینکه فرانسه باید یک «اقتصاد جنگی،» بسازد، می بینیم که تحلیل و هشدارهای وب سایت جهانی سوسیالیستی هم در مورد ایالات متحده و همچنین در مورد فرانسه و سایر کشورهای ناتو درست بوده است.

آماده سازی سیستماتیک برای درگیری نظامی علیه روسیه و چین تشدید عمده برنامه های ایالات متحده برای جنگ هسته ای همراه بود. در سال ۲۰۱۶، دولت اوباما برنامه چند تریلیون دلاری جهت آماده سازی نیروهای هسته ای ایالات متحده را آغاز کرد که با خروج ۲۰۱۸ ایالات متحده از معاهده نیروهای هسته ای میان برد (آی اِن اِف) دنبال شد.

در روندی که با دولت ترامپ آغاز شد و در دوران بایدن ادامه یافت، ایالات متحده تلاش کرده است روسیه و چین را با سلاح‌های تهاجمی که قبلاً بر اساس معاهده آی اِن اِف ممنوع شده بودند، محاصره کند.

این امر با اعلامیه هایی همراه بود مبنی بر اینکه ایالات متحده باید 'در نبرد آخرالزمان بازنگری' کند − یعنی باید، آماده برای شروع و پیروزی در یک جنگ هسته ای به اصطلاح محدود که لزوماً به یک تبادل هسته ای استراتژیک تمام عیار تبدیل نمی شود شود.

پیشینه جنگ آمریکا و ناتو علیه روسیه

درگیری بین ایالات متحده و ناتو علیه روسیه که در فوریه ۲۰۲۲ شروع شد، برای سال ها در حال تدارک بوده است.

این محصول یک استراتژی تدوین شده توسط نظریه پردازان امپریالیسم ایالات متحده مانند زبیگنیو برژینسکی، برای گسترش ناتو صدها مایل  به شرق تا آستانه روسیه، و سپس کشاندن آن به جنگ های مرزی با هدف «خونریزی در روسیه،» است.

برژینسکی درگیری در اوکراین با «جنگ خونین خانه به خانه،» آن را به عنوان راه‌اندازی مجدد استراتژی ایالات متحده در افغانستان در اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰ می‌دانست که هدف آن سازمان دادن جنگجویان اسلام‌گرا بود، که در ادامه، بسیاری از آنها  القاعده و طالبان  را برای مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی تاسیس کردند.

در سال ۱۹۷۹، برژینسکی، مشاور امنیت ملی در دوره ریاست جمهوری جیمی کارتر، از افغانستان بازدید کرد تا با شبه نظامیان اسلامگرای تحت حمایت ایالات متحده، که اسامه بن لادن یکی از سازمان دهندگان اصلی آنها بود، صحبت کند. برژینسکی به مجاهدین گفت:

این سرزمین شماست... شما یک روز به آن باز خواهید گشت زیرا مبارزه شما پیروز خواهد شد و خانه ها و مساجد خود را دوباره به دست خواهید آورد زیرا آرمان شما حق است و خدا با شماست.[۲۲]

در مصاحبه ای در سال ۱۹۹۸ با یک روزنامه فرانسوی، از برژینسکی پرسیده شد که با توجه به این واقعیت که بن لادن القاعده را با نیروهایی که ایالات متحده تأمین مالی کرد تشکیل می دهد، آیا از اقدامات خود در افغانستان پشیمان است. برژینسکی پاسخ داد:

پشیمون از چی؟ آن عملیات مخفی یک ایده عالی بود. تاثیری که داشت این بود که روس ها را به دام افغانستان کشاند و شما می خواهید اظهار پشیمانی کنم؟ روزی که شوروی رسماً از مرز عبور کرد، به رئیس جمهور کارتر نوشتم: اساساً «ما اکنون این فرصت را داریم که جنگ ویتنام خودش را به اتحاد جماهیر شوروی بدهیم.» در واقع، برای تقریباً ۱۰ سال، مسکو مجبور بود جنگی را ادامه دهد که برای رژیم غیر قابل ادامه بود، یک درگیری [به نظر نادرست] که به تضعیف روحیه و نهایتا به تکه پاره شدن امپراتوری شوروی انجامید.[۲۳]

مصاحبه‌گر فرانسوی ادامه داد: « و از اینکه از بنیادگرایی اسلامی حمایت کرده‌اید که به تروریست‌های آینده اسلحه و ایده داده است، پشیمان نیستید؟» برژینسکی دوباره تصریح کرد:

چه چیزی در تاریخ جهان مهمتر است؟ طالبان یا فروپاشی امپراتوری شوروی؟ برخی مسلمان تهییج شده یا آزادی اروپای مرکزی و پایان جنگ سرد؟[۲۴]

در واقع، با مسلح کردن نیروهای راست افراطی در اوکراین، ایالات متحده به دنبال تکرار آنچه که آن را به عنوان موفقیت خودش در مسلح کردن جنگجویان اسلام گرا در افغانستان میداند، بوده است.

در فوریه ۲۰۲۲، وزیر امور خارجه سابق مادلین آلبرایت از ایالات متحده خواست تا به دنبال تبدیل بحران اوکراین به «سناریویی باشد که یادآور اشغال محکوم به شکست افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی در دهه ۱۹۸۰ است.»[۲۵]

این موضوع بارها و بارها توسط استراتژیست های امپریالیست آمریکا تکرار شده است. داگلاس لوت، ژنرال سابق و سفیر آمریکا در ناتو به نیویورک تایمز گفت:

«در قلمرو ناتو، ما باید پاکستان باشیم،» انباشت مواد در لهستان و سازماندهی خطوط تدارکاتی برای اوکراینی‌ها مانند  پاکستان که طالبان  را در افغانستان تدارک می‌کرد.[۲۶]

برنامه‌های گسترده ایالات متحده برای ایجاد جنگ با روسیه در اوکراین باعث ایجاد یک بحران سیاسی داخلی در سال ۲۰۱۹ شد، که شکل سومین استیضاح یک رئیس‌جمهور آمریکا در تاریخ آمریکا را به خود گرفت  و حول محور ادعاهایی مبنی بر تاخیر در ارسال تسلیحات به اوکراین توسط دونالد ترامپ متمرکز بود. وب سایت جهانی سوسیالیستی در آن زمان پرسید: «آیا یک جدول زمانی برای استفاده از این سلاح ها در جنگ وجود دارد؟ آیا ایالات متحده در حال برنامه‌ریزی برای  اقدامی تحریک آمیز است تا اوکراین را وادار به یک حمله نظامی بزرگ جدید کند؟»[۲۷]

اکنون می دانیم که پاسخ به این سوال این است: بله، و جدول زمانی اوایل سال ۲۰۲۲ بود. نقش مرکزی اوکراین در برنامه ریزی جنگ ایالات متحده را ماری یووانوویچ، سفیر سابق ایالات متحده در کی یف، به وضوح توضیح داد که در جریان استیضاح سال ۲۰۱۹ گفت، که اوکراین،

با سرزمینی وسیع و جمعیت زیاد، پتانسیل این را دارد که به یک ... نیروی حائز اهمیت تقویت کننده در بخش امنیتی ... و اکنون اوکراین عرصه منازعه برای رقابت قدرت های بزرگ است، با یک جنگ گرم برای کنترل قلمرو و یک جنگ ترکیبی برای کنترل رهبری اوکراین.[۲۸]

بحران سیاسی داخلی منتجه از تدارکات ایالات متحده برای جنگ در اوکراین، ارتجاعی ترین و ضد دموکراتیک ترین تمایلات را در داخل دولت آمریکا تقویت کرد. به قول جوزف کیشور، دبیر ملی حزب برابری سوسیالیستی، اولین استیضاح ترامپ، با 'یک افتضاح سیاسی برای حزب دموکرات پایان یافت که تنها ترامپ را تقویت کرد.'

در جریان دادگاه استیضاح، وکلای ترامپ ادعاهای گسترده و بی‌سابقه‌ای را درباره اختیارات ریاست‌جمهوری مطرح کردند، که ترامپ بعداً در تلاش برای تمسک به حکومت نظامی در واکنش به اعتراضات گسترده علیه خشونت پلیس، و در تلاش برای ایجاد نهاد دیکتاتوری ریاست‌جمهوری در ۱۷ دی  آنها را عملی کرد.

ترامپ انتخابات ریاست جمهوری را بر اساس مخالفت مردمی نه تنها به خاطر رویکرد فاجعه‌بار «ایمنی جمعی» خود در مقابله با بیماری جهان گیر کووید ۱۹، بلکه به خاطر جنگ‌طلبی اوباش گونه اش، تهدیدهایش به باریدن «آتش و خشم» بر کره شمالی و وعده به دست گرفتن « کنترل نفت » خاورمیانه و حمایت علنی از شکنجه و دیگر جنایات جنگی در انتخابات ریاست‌جمهوری از دست داد. 

در عین حال، وب سایت جهانی سوسیالیستی هشدار داد که دولت بایدن نهایتا تحرکات جنگی ایالات متحده علیه روسیه و چین را تشدید خواهد کرد:

دولت بایدن/هریس افتتاح طلوع جدیدی از هژمونی آمریکا نخواهد بود. بلکه در تلاش برای اعمال این هژمونی از طریق خشونت بی سابقه خواهد بود. اگر به قدرت برسد − با حمایت مجموعه مرتجعین مسئول بدترین جنایات قرن بیست و یکم − متعهد به گسترش وسیع جنگ خواهد شد.[۲۹]

در عرض چند ماه پس از روی کار آمدن، دولت بایدن تدارکات ایالات متحده برای درگیری نظامی با روسیه و چین را  به شدت تشدید کرد و بلافاصله ارسال تسلیحات به اوکراین و تایوان را افزایش داد.

در مارچ ۲۰۲۱، کی‌یف یک سند رسمی دولتی را تصویب کرد که در آن روشن می کرد که هدفش «بازگیری» کریمه از طریق نظامی است. این امر در اواخر سال با انتشار سند مشارکت استراتژیک مشترک ایالات متحده و اوکراین دنبال شد که «پایه ای برای تقویت همکاری های دفاعی و امنیتی استراتژیک ایالات متحده و اوکراین ایجاد می کرد... با هدف « مقابله با تجاوز روسیه.»[۳۰]

این تحولات، همراه با تسریع اقدامات اوکراین برای پیوستن به ناتو، شرایطی را ایجاد کرد که در آن دولت روسیه که در چارچوب ورشکسته ناسیونالیسم بورژوایی عمل می کند، تنها گزینه خود را پاسخ نظامی دید.

درست سه هفته قبل از شروع جنگ، پوتین در گفت و گوی فوق العاده صریح با امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه، به او هشدار داد که سیاست های ایالات متحده و ناتو منجر به جنگ می شود:

کشورهای اروپایی از جمله فرانسه، معتقدند که کریمه بخشی از اوکراین است، اما ما فکر می کنیم که بخشی از فدراسیون روسیه است. با در نظر گرفتن اینکه دکترین های اوکراین روسیه را یک دشمن اعلام کرده و حتی احتمال بازپس گیری کریمه را با استفاده از نیروی نظامی عنوان می کند، اگر برای تغییر این وضعیت از طریق  نظامی  تلاش شود چه اتفاقی می افتد؟

اگر هرگونه تلاشی هایی برای تغییر وضعیت از طریق  نظامی صورت گیرد وبا توجه به این که دکترین های اوکراین می گوید که روسیه یک دشمن است و ممکن است کریمه از طریق نظامی بازپس گرفته شود،  این به این معنی است که یک رویارویی نظامی بین روسیه و ناتو رخ خواهد داد.

آیا شما این جنگ را می خواهید؟ آیا مخاطبان رسانه های شما می خواهند این جنگی بین روسیه و ناتو باشد؟ شما بر خلاف میل خود به این درگیری کشیده خواهید شد و هیچ برنده ای وجود نخواهد داشت.[۳۱]

ایالات متحده و ناتو به وضوح 'این جنگ را می خواستند.' بایدن و دولتش با اعلام اینکه «خط قرمزهای هیچ‌ کس را قبول نداریم،» تمام تلاش خود را برای تشویق روسیه برای حمله به اوکراین انجام دادند و جرقه جنگی را زدند که منجر به مرگ ده‌ها هزار نفر شده است.

تا به امروز، ایالات متحده م به بیش از ۵۰ میلیارد دلار کمک نظامی و اقتصادی به اوکراین اختصاص داده است و جنگ روزانه بیش از ۵۰۰ میلیون دلار برای ایالات متحده هزینه دارد.

در ماه جولای، بایدن اعلام کرد:

این ایده که ما قرار است تجهیزات تهاجمی بفرستیم و هواپیماها و تانک‌ها و قطارها با خلبانان و خدمه آمریکایی شرکت داشته باشند، سعی کنید بفهمید− و خودتان را مسخره نکنید، مهم نیست که همگی شما چه می‌گویید − به آن می‌گویند «جنگ جهانی سوم.»[۳۲]

علیرغم این هشدار، کاخ سفید روز به روز، هفته به هفته و ماه به ماه دخالت ایالات متحده در درگیری را تشدید کرده است. هر بار که دولت بایدن گفته است که ایالات متحده کاری  را در اوکراین انجام نخواهد داد، در عرض چند هفته مبادرت به انجام این کار کرده است.

علیرغم اظهارات بایدن مبنی بر اینکه «ما سیستم های موشکی که بتواند  به روسیه حمله کند را به اوکراین نمی فرستیم ،» ایالات متحده نه تنها این کار را انجام داده است، بلکه اوکراین را تشویق کرده است تا حملاتی به کریمه که روسیه آن را جزو قلمرو خود می داند، انجام دهد.

در پایان، این که کارگزاران ایالات متحده در اوکراین در حال فعالیت هستند یک راز علنی است. نیویورک تایمز گزارش داده است:

آمریکایی ها در اوکراین هستند. تعداد نامعلومی در خط مقدم می جنگند. برخی دیگر داوطلب عضویت در تیم های تخلیه مصدومان، متخصصان خنثی سازی بمب، کارشناسان تدارکات و مربیان هستند.از زمان شروع جنگ حداقل ۲۱ آمریکایی در نبرد مجروح شده اند...[۳۳]

این مقاله به نقش نیروهای نظامی سابق و نیروهای شبه نظامی در هماهنگی مستقیم جنگ اشاره می کند. در آخرین تشدید تنش‌ها، شخصیت‌های نظامی آمریکا به صراحت اعلام کرده‌اند که ایالات متحده فعالانه در حال بررسی ارسال جت‌های جنگنده به اوکراین است.

علیرغم اظهارات بایدن مبنی بر اینکه جنگ بین روسیه و ایالات متحده یک «جنگ جهانی سوم،» غیرقابل تصور خواهد بود، شخصیت های برجسته سیاسی ایالات متحده قاطعانه اعلام کرده اند که جنگ بین ایالات متحده و روسیه پیش از این شروع شده است.

استنی هویر رهبر اکثریت مجلس نمایندگان گفت، «خیلی صادقانه بگویم ما در جنگ هستیم. یک دیکتاتور بدون توجیه به یک کشور دوست، اوکراین، حمله کرده است.» «من می دانم که اینجا سیاست بازی زیادی وجود دارد، اما ما در حال جنگ هستیم. ای کاش این را امر را کنار می گذاشتیم و واقعاً روی دشمن تمرکز می کردیم. ما نیاز به تولید انرژی داریم.»[۳۴]

در نمونه ای از تکرار تاریخ، بایدن اعلام کرد که دخالت ایالات متحده در درگیری در اوکراین آغاز یک 'نظم جدید جهانی' را رقم خواهد زد:

همونطور که میدونید، من معتقدم که ما در یک نقطه عطفی در اقتصاد جهانی هستیم − نه فقط اقتصاد جهانی، در جهان. هر سه یا چهار نسل  این اتفاق می افتد.

همانطور که، همانطور که یکی از افراد ارشد نظامی روز گذشته در یک جلسه امن به من گفت، حدود ۶۰ میلیون نفر بین سال های ۱۹۰۰ و ۱۹۴۶ جان خود را از دست دادند. و از آن زمان ما یک نظام لیبرال پایه گذاری کردیم، و برای یک مدت زمان طولانی آن اتفاق نیفتاد…

و اکنون زمانی است که همه چیز در حال تغییر است. ما قصد داریم— اون بیرون یک نظم جهانی جدید خواهد بود، و ما باید آن را رهبری کنیم. و ما باید بقیه جهان آزاد را در انجام آن متحد کنیم.[۳۵]

ممکن است تصور شود که عبارت «نظم نوین جهانی،» که مجموعه‌ای از جنگ‌های فاجعه‌بار را تداعی می‌کند که منجر  به مرگ میلیون‌ها نفر و ویران شدن بخش‌های بزرگی از جهان شد، از فرهنگ واژگان سیاست خارجی ایالات متحده زدوده خواهد شد.

با این حال، اگر از چشم انداز طبقه حاکم به مسائل نگاه کنیم، آیا واقعاً در دوره ۱۹۹۰ تا ۲۰۲۰ چیز خیلی بدی اتفاق افتاده  است؟  در خلال تمامی دوران  سه دهه ای،  تنها  چهار سال، ۲۰۰۱، ۲۰۰۲، ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ وجود دارد که در آن ارزش سهام نزدک ( سیستم نرخ گذاری خودکار انجمن ملی دلالان اوراق بهادار)، تنزل سالانه داشته است. ارزش سهام نزدک از ۴۱۵ شروع و اکنون به ۱۲٫۶۳۹ رسیده است، ۳۰ برابر، یا نزدیک به ۱۵ برابر سریعتر از نرخ تورم افزایش یافته است.

جنگ‌های آمریکا ممکن است میلیون‌ها نفر را کشته و معلول کرده باشد، به جامعه آمریکا برای همیشه آسیب زده، و اشکال حکومت دموکراتیک در ایالات متحده را خدشه دار کرده باشند، اما برای تجارت خوب بوده است. آیا از نقطه نظر الیگارشی مالی آمریکا چیزی غیرمنطقی وجود دارد که در جنگی بزرگتر امکان کسب منافع بزرگتری را ببیند؟

در ۲۶ مارچ، بایدن متعهد به یک «جنگ همیشگی،» برای ایالات متحده شد و اعلام کرد: «ما باید اکنون برای مدت طولانی پایبند این جنگ باشیم. ما باید امروز و فردا و پس فردا و برای سالها و دهه های آینده متحد بمانیم.»[۳۶]

برنامه آمریکا برای جنگ با چین

ایالات متحده حتی در حالیکه جنگ با روسیه را تشدید می کند، در تلاش است تا جنگی که دولت های  ترامپ و بایدن آن را هدف اصلی استراتژیک ارتش ایالات متحده نامیدند را با چین برانگیزد.

در سال ۲۰۱۸، مایک پنس، معاون رئیس‌جمهور، یک سخنرانی‌ درباره درگیری ایالات متحده با چین ایراد کرد که نشان‌دهنده تغییر رویکرد در سیاست های دهه‌های قبل که به سفر نیکسون به چین در سال ۱۹۷۱ بازمی‌گشت  بود. پنس سیاست های تعامل اقتصادی دولت های قبلی با چین را محکوم کرد:

آمریکا در آستانه قرن بیست و یکم، سرشار از خوش بینی، موافقت کرد که به پکن دسترسی آزاد به اقتصاد ما  را اعطا کند و چین را وارد سازمان تجارت جهانی کند. …

در ۱۷ سال گذشته، تولید ناخالص داخلی چین ۹ برابر شده است; و به دومین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل شده است. بیشتر این موفقیت مدیون سرمایه گذاری آمریکا در چین بوده است. ... این سیاست ها پایه صنایع تولیدی پکن را به هزینه رقبای آن ساخته اند – به ویژه آمریکا. …

اکنون، از طریق طرح «ساخت چین ۲۰۲۵»، حزب کمونیست هدف خود را بر کنترل ۹۰ درصد از پیشرفته‌ ترین صنایع جهان، از جمله رباتیک، بیوتکنولوژی و هوش مصنوعی گذاشته است.[۳۷]

پنس گفت که چین به دنبال «تسخیر قله های حاکم بر اقتصاد قرن بیست و یکم،» است و «تهاجم اقتصادی» را دنبال می کند.

محتوای اساسی این یاوه گویی نظامی‌گرایانه، که عوام‌فریبی ملی‌گرایانه آلمان قیصر ویلهلم دوم را به ذهن می‌آورد، در همه جنبه‌های اساسی توسط دولت بایدن پذیرفته شده است. در اکتبر ۲۰۲۱، کاترین تای، نماینده تجاری ایالات متحده اعلام کرد که دولت بایدن از 'منافع اقتصادی' ایالات متحده در برابر چین 'تا  آخر' دفاع خواهد کرد.

آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه، در آنچه  که به عنوان سخنرانی جانشین سخنرانی ضد چینی ۲۰۱۸ پنس به حساب آمد، محتوای اساسی آن را در یک بیانیه عمده خط مشی سیاسی در ماه مه ۲۰۲۲ مجدداً تأیید کرد و اظهار کرد:

حتی در حالی که جنگ رئیس‌جمهور پوتین ادامه دارد، ما همچنان بر جدی‌ترین چالش بلندمدت به نظم بین‌المللی متمرکز خواهیم بود – و آن توسط جمهوری خلق چین اقامه شده است.

چین تنها کشوری است که هم قصد دارد نظم بین‌المللی را تغییر شکل دهد، و، هم به طور فزاینده‌ای، قدرت اقتصادی، دیپلماتیک، نظامی و تکنولوژیکی لازم برای انجام آن  را دارد.[۳۸]

زمانی که بلینکن این سخنرانی را ایراد کرد، یک برنامه عملی مشخص شکل گرفت که از طریق آن ایالات متحده به دنبال برانگیختن جنگ با چین بود. ایالات متحده با نقض سیستماتیک تضمین های خود مبنی بر عدم ترغیب استقلال تایوان و پایان دادن به اصل چین واحد، چین را وادار می کند تا با زور به دنبال اتحاد مجدد تایوان با سرزمین اصلی چین باشد.

این استراتژی به روشنی هر چه بیشتر توسط البریج کولبی، یکی از نویسندگان اصلی استراتژی ۲۰۱۸ دفاع ملی ، در کتاب خود با عنوان استراتژی انکار، بیان شده است، که استدلال می کند ایالات متحده باید به دنبال ترسیم چین به عنوان طرف متجاوز در درگیری با ایالات متحده باشد. 

شاید واضح‌ترین و گاهی مهم‌ترین راه برای اطمینان از اینکه چین به این شکل (طرف متجاوز) دیده می‌شود، صرفا اطمینان حاصل کردن از زدن اولین ضربه‌ توسط این  کشور است. بصیرت های اخلاقی انسانی معدودی ریشه‌دارتر از این  است  که آغاز‌گرمتجاز میباشد و بر این اساس کسی است که بدون شک سهم بیشتری از مسئولیت اخلاقی را به عهده دارد.[۳۹]

مطابق با طرح کلبی، روایت ارائه شده توسط ایالات متحده برای مصرف عمومی این است که بحران تنگه تایوان نتیجه «تجاوز غیر موجه» چین است. اما اندیشکده‌های ایالات متحده که برای مخاطبان نهاد سیاست خارجی ایالات متحده می‌نویسند، رک و پوست کنده می‌گویند که این ایالات متحده است و نه چین که به دنبال تغییر وضعیت موجود در تایوان است.

مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی در مقاله‌ای با عنوان «فروپاشی چین واحد»، راه هایی را که به طور گسترده و با  جزئیات به‌وسیله آن ایالات متحده به‌طور سیستماتیک در حال برچیدن خط مشی چین واحد است را شرح می‌دهد:

«واشنگتن علناً برخی از خطوط قرمز شناخته شده درازمدت مرتبط با امنیت پکن را زیر پا گذاشته است − بدون هیچ  گونه عواقب مستقیم− از جمله استقرار دائمی گارد امنیتی تفنگداران دریایی ایالات متحده در تایپه، صادرات جت های جنگنده پیشرفته و سلاح های تهاجمی، و افشای این که مجریان ویژه ایالات متحده مشغول آموزش همتایان خود در تایوان هستند.»

«در دوران دولت ترامپ، معاونان رئیس‌جمهور و وزرای کابینه مرتبا و  به طورعلنی از تایوان حمایت کرده و پرخاشگری چین را محکوم کردند − رویه‌ای که دولت بایدن آن  را حفظ کرده است.»

«علیرغم سیاست طولانی مدت ابهام در مورد مداخله ایالات متحده، بایدن حداقل سه بار نشان داده است که ایالات متحده متعهد به دفاع نظامی از تایوان است و فطرت خود را به عنوان فرمانده کل قوا آشکار کرده است.»

«بایدن با دعوت از تایوان برای شرکت در اجلاس افتتاحیه دسامبر ۲۰۲۱ برای دموکراسی، به چین و جهان ابلاغ کرد که: مردم تایوان باید اجازه داشته باشند راه خودشان را انتخاب کنند.»

این گزارش جمع بندی می کند: «بدون تغییر عمده  خط مشی در یکی از این سه پایتخت، خط مشی ها و سیاست‌های مربوطه آن‌ها گزینه ها یا امتیازات قابل قبول دوجانبه را منتفی میکند – بالقوه تنها یک راه را برای پکن جهت حل و فصل مسائل باز می‌گذارد: استفاده از زور.»[۴۰] 

مولفه داخلی انگیزه جنگ ایالات متحده

اهداف جنگ ایالات متحده اساساً اقتصادی است، و این اهداف نه تنها از طریق آنچه که طبقه حاکم ایالات متحده به عنوان منافع خارجی جنگ می بیند باید به منصه ظهور برسد، بلکه همچنین از تأثیر آن بر روابط اجتماعی داخلی.

شش ماهی که از شروع جنگ ایالات متحده و ناتو در اوکراین می گذرد شاهد بیشترین کاهش  واقعی دستمزدها از زمان سقوط مالی سال  ۲۰۰۸، با نرخ سالانه نزدیک به ۳ درصد بوده است. اما این کاهش با افزایش تاریخی سود شرکت ها همراه بوده است.

همانند سقوط مالی سال ۲۰۰۸، پاسخ طبقه حاکم به بحران ناشی از جنگ انداختن تمامی بار مسئولیت بر دوش طبقه کارگر بوده است. 

رئوس مطالب این سیاست توسط جروم پاول، رییس بانک مرکزی در ۱۵ ژوئن ترسیم شد، روزی که بانک مرکزی افزایش غیرمنتظره ۷۵ واحدی نرخ بهره فدرال را اعلام کرد. پاول اظهار داشت:

قبل از بیماری جهان گیر و بازگشایی، برای دهه‌ها شما جهانی داشتید که در آن تورم تحت سلطه نیروهای ضد تورم بود، مانند... جهانی‌سازی که توسط فناوری امکان‌پذیر شده است. ... اکنون ما یک سری شوک های فوق العاده را تجربه کرده ایم، اگر در مورد آن فکر کنید: بیماری جهان گیر ... [بله] نمی توانید این نوع تورم را بدون تغییر در بخش عرضه به دست آورید ... شما تقاضای مازاد زیادی دارید... به عنوان مثال در بازار کار توجه کنید... اساساً برای هر فردی که فعالانه به دنبال کار است، شما دو جای خالی شغلی دارید، و این منجر به عدم تعادل واقعی در مذاکرات دستمزد شده است.[۴۱]

این ادعا که مشکلات اقتصادی آمریکا ناشی از افزایش دستمزدها است، ادعایی جعلی است. دستمزدها پس از تعدیل برای نرخ تورم  در بحبوحه افزایش فوق العاده قیمت ها در سال گذشته بیش از ۳ درصد کاهش داشته است. همزمان، سود شرکت ها، مولفه عمده افزایش قیمت ها، رکورد  پشت رکورد زده است.

وقتی پاول از فشارهای تورمی صحبت می کند، او از جراحات وارده بر زندگی اقتصادی در ایالات متحده با مرگ یک میلیون نفر و عاجز کردن میلیون ها نفر دیگر، همراه با اثرات تورمی جنگ های تجاری جهانی ایالات متحده و افزایش قیمت مواد غذایی و انرژی ناشی از جنگ با روسیه صحبت می کند.

برای همه این مشکلات عینی اقتصادی، طبقه حاکم آمریکا یک راه حل دارد: افزایش استثمار طبقه کارگر.همزمان مقاومت کارگران باید در هم شکسته شود. همانطور که در سند ۲۰۱۸ استراتژیک دفاع ملی ایالات متحده روشن شده است، جنگ پایه استدلالی را برای سرکوب مبارزه طبقاتی تحت نام 'منافع ملی' فراهم می کند.

در سال ۲۰۱۹، پیت بوتیجیگ، نامزد ریاست جمهوری حزب دموکرات، مولفه داخلی درگیری ایالات متحده با چین را روشن ساخت و گفت:

چالش جدید چین فرصتی را برای ما فراهم می‌کند تا از ورای تفرقه سیاسی به هم بپیوندیم. حداقل نصف نبرد در خانه است…[۴۲]

بوتیجیگ اکنون که به عنوان وزیر حمل و نقل بایدن منصوب شده است وظیفه دارد قطارها را سر موقع راه بیندازد و اطمینان حاصل کند که مخالفت فزاینده طبقه کارگر منجر به مجموعه ای از مبارزات که می تواند سودآوری شرکت های بزرگ ایالات متحده و عملیات جنگی را مختل کند.

همانطور که قبلاً هم در سلسله اعتصابات کارگران راه آهن و کارکنان سایر تدارکات دیده شده است، دولت بایدن به دنبال صدور قرار منع و سایر اقدامات قضایی برای توقف اعتصابات و ممانعت از ظهور مخالفت طبقه کارگر به نام امنیت ملی بوده است.

نتیجه گیری

در ژوئیه ۱۹۳۹، در آستانه جنگ جهانی دوم، لئون تروتسکی پیش‌بینی زیر را ارائه داد:

من هیچ فرجام طبیعی، قانونی و مسالمت آمیزی برای خروج  از این بن بست نمی بینم. این چنین فرجامی را تنها می توان با یک انفجار تاریخی عظیم ایجاد کرد. انفجارهای تاریخی دو نوع هستند − جنگ و انقلاب. معتقدم هر دو را خواهیم داشت. برنامه‌های دولت‌های کنونی، چه دولت‌های خوب و چه بد − اگر فرض کنیم که دولت‌های خوب هم وجود داشته باشند − برنامه‌های احزاب مختلف، برنامه‌های صلح‌طلبانه و برنامه‌های اصلاح‌طلب، اکنون حداقل برای کسی که آنها را به دقت زیر نظر دارد،  بازی کودکانه ای در سمت شیب دار یک آتشفشان قبل از فوران به نظر میرسد. این تصویر کلی جهان امروز است.[۴۳]

گزارش به کنگره ملی ویژه اتحاد کارگران در سال ۱۹۹۰ این تحلیل را توسعه داد:

نقشه سیاسی نظیر دوره پس از ۱۹۱۴ به طرز چشمگیری در حال باز ترسیم است. سوال این است: چگونه قرار است باز ترسیم شود و چه کسی این  باز ترسیم را انجام خواهد داد؟ آیا قرار است بر مبنای سرمایه‌داری، یعنی از طریق جنگ‌ها و الحاقات خونین، که در آینده رقم خواهد خورد، باز ترسیم شود، یا قرار است توسط طبقه‌ کارگر از طریق لغو مرزهای ملی و ایجاد یک فدراسیون جهانی سوسیالیستی ؟[۴۴]

این کنگره و حزب برگزار کننده آن، تنها تشکیلات  سیاسی است که  آگاهانه و با صراحت تمام مخالفت خود را با فوران امپریالیسم ایالات متحده بیان کرده است. زیرا تنها اِس ای پی درباره مخالفت توده‌ای با سیاست‌های جنگی، ریاضت اقتصادی و عفونت توده‌ای طبقه حاکمه در بین طبقه کارگر صحبت می‌کند.

کنگره موسس انترناسیونال چهارم در آستانه بزرگترین فوران بربریت امپریالیستی در تاریخ برگزار شد: جنگ جهانی دوم. در پرتو دهشت‌هایی که در سال‌های بعد بر بشریت تحمیل شد، مانیفست تاسیس کنگره شبیه هشداری پیامبرگونه به نظر می‌رسد:

جهان سرمایه داری هیچ راه خروجی بجز یک عذاب طولانی مرگ آور محسوب شده ندارد.لازم است برای سال‌های طولانی، اگر نگوییم دهه‌ها، جنگ‌ها، قیام‌ها، فواصل کوتاه آتش‌بس، جنگ‌های جدید و قیام‌های جدید آماده شد. یک حزب انقلابی جوان باید خودش را بر مبنای  این چشم انداز استوار کند. تاریخ فرصت‌ها و امکانات کافی را برای آن فراهم می‌کند تا خود را محک بزند، تجربه کند و به بلوغ برسد. هرچه سریعتر صفوف پیش قراولان بهم بپیوندند، دوره تشنج های خونین کوتاه تر خواهد شد، سیاره ما از تخریب کمتری رنج خواهد برد. اما تا زمانی که حزب انقلابی در رأس پرولتاریا قرار نگیرد، مشکل بزرگ تاریخی به هیچ وجه حل نخواهد شد.[۴۵]

وظیفه این کنگره حزب برابری سوسیالیستی گردآوری صفوف این پیش قراولان است. من قویاً خواستار تصویب این  قطعنامه بر علیه جنگ هستم. این قطعنامه بنیان برنامه ای است که بر اساس آن جنبش رو به رشد طبقه کارگر از ایالات متحده تا سریلانکا تا خاورمیانه و آسیا برای مقابله با فوران امپریالیسم با چشم اَنداز سوسیالیستی مسلح خواهد شد.

ما نباید دچار هیچ گونه توهمات شویم: اقدامات بی پروای امپریالیسم آمریکا تهدیدی برای نابودی تمدن بشری است. اما این بدان معنا نیست که ما به هیچ وجه تقدیر گرا هستیم و معتقدیم فاجعه اجتناب‌ناپذیر است.

فرجام این بحران در مبارزه تعیین خواهد شد. دوران جنگ  دوران انقلاب است. مسئله اصلی ایجاد رهبری سوسیالیستی در درون طبقه کارگر است و این امر وظیفه این کنگره است.

[۱] حزب برابری سوسیالیستی، «طبقه کارگر را علیه جنگ امپریالیستی بسیج کنید!،» وب سایت جهانی سوسیالیستی،  تاریخ دسترسی ۲۳ اوت، ۲۰۲۲، https://www.wsws.org/en/articles/2022/08/17/mobi-a17.html

[۲] دیوید نورث، «جنگ در خلیج فارس: دیدگاه‌ها و وظایف انترناسیونال چهارم،» وب‌ سایت جهانی سوسیالیستی، تاریخ دسترسی، ۲۳ اوت، ۲۰۲۲، https://www.wsws.org/en/special/library/fi-18- 1/09.html

[۳] «جنگ علیه عراق و تلاش آمریکا برای تسلط بر جهان،» وب‌ سایت جهانی سوسیالیستی، تاریخ دسترسی، ۲۰ اوت، ۲۰۲۲، https://www.wsws.org/en/articles/2002/10/iraq-o04.html.

[۴]«بحران سرمایه‌داری آمریکایی و جنگ علیه عراق،» وب‌ سایت جهانی سوسیالیستی، تاریخ دسترسی، ۲۰ اوت، ۲۰۲۲، https://www.wsws.org/en/articles/2003/03/iraq-m21.html

[۵] «یادداشت هایی در مورد بیانیه نظامی گری،» نامه منتشر نشده دیوید نورث به مایکل باندا، ۴ نوامبر ۱۹۸۱.

[۶] در همان مرجع

[۷] وزارت دفاع ایالات متحده، راهنمای برنامه ریزی دفاعی (همانطور که توسط نیویورک تایمز، ۸ مارس ۱۹۹۲ منتشر شد)،http://nsarchive.gwu.edu/nukevault/ebb245/doc03_extract_nytedit.pdf

[۸] «مدارک عمومی - کتابخانه و موزه جورج بوش،» تاریخ دسترسی، ۲۳ اوت، ۲۰۲۲، https://bush41library.tamu.edu/archives/public-papers/2625

[۹] «جنگ در خلیج فارس.»

[۱۰ «بحران سرمایه‌داری آمریکایی و جنگ علیه عراق،» وب‌ سایت جهانی سوسیالیستی، تاریخ دسترسی، ۲۰ اوت، ۲۰۲۲، https://www.wsws.org/en/articles/2003/03/iraq-m21.html

[۱۱] «پس از کشتار: درس‌های سیاسی جنگ بالکان،» وب‌سایت جهانی سوسیالیستی، تاریخ دسترسی، ۲۰ اوت، ۲۰۲۲، https://www.wsws.org/en/articles/2009/03/balk-m30.html

[۱۲] در همان مرجع

[۱۳] «تلویزیون عرب عکس‌های سوء استفاده از عراق را نشان می‌دهد،» تاریخ دسترسی، ۶ سپتامبر، ۲۰۲۲، https://www.cbsnews.com/news/arab-tv-shows-iraq-abuse-photos/

[۱۴] «بحران سرمایه داری آمریکا و جنگ علیه عراق.»

[۱۵] «سوسیالیسم و ​​مبارزه با جنگ،» وب سایت جهانی سوسیالیستی، تاریخ دسترسی، ۲۰ اوت، ۲۰۲۲، https://www.wsws.org/en/articles/2016/02/18/icfi-f18.html

[۱۶] «سوسیالیسم و ​​مبارزه با جنگ امپریالیستی،»، وب سایت جهانی سوسیالیستی، تاریخ دسترسی، ۲۵ اوت، ۲۰۲۲، https://www.wsws.org/en/articles/2014/07/03/icfi-j03.html

[۱۷] الکس اشتاینر، «نظری در مورد قطعنامه اِس ای پی در مبارزه با جنگ،»، تاریخ دسترسی، ۲۱ اوت، ۲۰۲۲، http://forum.permanent-revolution.org/2014/09/a-brief-comment-on-resolution -of-sep-on.html.

[۱۸] جان ریدل، ویرایشگر، مبارزه لنین برای یک انترناسیونال انقلابی: اسناد: ۱۹۰۷-۱۹۱۶: سالهای آماده سازی، چاپ دوم ( نیویورک تایمز: نشر پتفایندر،۱۹۸۶) ص .۷۲-۷۳.

[۱۹] «خلاصه استراتژی دفاع ملی ۲۰۱۸،» https://dod.defense.gov/Portals/1/Documents/pubs/2018-National-Defense-Strategy-Summary.pdf، ص. ۱۴.

[۲۰] «گزارش پنتاگون به آمادگی ایالات متحده برای جنگ کامل اشاره می‌کند،» وب‌سایت جهانی سوسیالیستی، تاریخ دسترسی، ۲۱ اوت، ۲۰۲۲، https://www.wsws.org/en/articles/2018/10/11/tota-o11.html

[۲۱] «آیا وب‌سایت جهانی سوسیالیستی در تهدید جنگ اغراق می‌کند؟،» وب‌سایت جهانی سوسیالیستی، تاریخ دسترسی، ۲۱ اوت، ۲۰۲۲، https://www.wsws.org/en/articles/2018/10/17/libe-o17.html

[۲۲] « تورهای اردوگاه پناهندگان پاس خیبر برژینسکی،» ۲۰۱۵، https://www.youtube.com/watch?v=1BEsXLNE8tA

[۲۳] «مصاحبه برژینسکی | دیوید ان. گیبز،» تاریخ دسترسی، ۷ سپتامبر، ۲۰۲۲، https://dgibbs.faculty.arizona.edu/brzezinski_interview

[۲۴] در همان مرجع

.[۲۵] مادلین آلبرایت، «نظر | پوتین در حال انجام یک اشتباه تاریخی است، نیویورک تایمز، ۲۳ فوریه ۲۰۲۲، https://www.nytimes.com/۲۰۲۲/02/23/opinion/putin-ukraine.html

[۲۶] استیون ارلانگر، « سرازیر کردن سلاح‌ها به اوکراین توسط کشورهای ناتو، خطر درگیری با روسیه را در پی دارد»، نیویورک تایمز، ۲مارس ۲۰۲۲، بخش جهان، https://www.nytimes.com/۲۰۲۲/03/02/world/europe/nato-weapons-ukraine-russia.html

[۲۷] «بحران استیضاح و طرح‌های جنگی ایالات متحده علیه روسیه،» وب‌ سایت جهانی سوسیالیستی، تاریخ دسترسی، ۲۱ اوت، ۲۰۲۲، https://www.wsws.org/en/articles/2019/12/31/pers-d31.html

[۲۸] «بیانیه افتتاحیه آماده شده ماری یووانوویچ از جلسه استیضاح را بخوانید،» نیویورک تایمز، ۱۵ نوامبر ۲۰۱۹، بخش ایالات متحده.، https://www.nytimes.com/2019/11/15/us/politics/marie-yovanovitch-opening-statement.html.

[۲۹] «کمپین بایدن و تلاش برای 'نجات' هژمونی آمریکا،» وب‌سایت جهانی سوسیالیستی، تاریخ دسترسی، ۷ سپتامبر، ۲۰۲۲، https://www.wsws.org/en/articles/2020/08/22/pers-a22. html

[۳۰] کاخ سفید، 'بیانیه مشترک در مورد مشارکت استراتژیک ایالات متحده و اوکراین،' ۱ سپتامبر ۲۰۲۱، https://www.whitehouse.gov/briefing-room/statements-releases/2021/09/01/joint-statement-on-the-u-s-ukraine-strategic-partnership/.

 [۳۱] پوتین و مکرون در کنفرانس مطبوعاتی مشترک (هفتم فوریه ۲۰۲۲)، https://www.youtube.com/watch?v=7PhTiONQ9Ds

[۳۲]  اظهارات رئیس جمهور بایدن در کنفرانس مسائل مجلس نمایندگان دموکرات،  https://www.whitehouse.gov/briefing-room/speeches-remarks/2022/03/11/remarks-by-president-biden-at-the-house-democratic-caucus-issues-conference/

[۳۳] «در اوکراین، سربازان کهنه سرباز ایالات متحده ارد عمل می شوند که نظامیان نخواهند شد.»  نیویورک تایمز، ۳ ژوئیه، ۲۰۲۲، تاریخ دسترسی،۲۸ اوت، ۲۰۲۲، https://www.nytimes.com/2022/07/03/us/politics/american-combat-volunteers-ukraine.html.

[۳۴] «استنی هویر، رهبر دموکرات ها: «ما در جنگ هستیم»، «سرزنش کردن رئیس‌جمهور خودمان،» را فراموش کنید و « روی دشمن تمرکز کنید» | ویدیو ،» تاریخ دسترسی،۷ سپتامبر، ۲۰۲۲، https://www.realclearpolitics.com/video/۲۰۲۲/۰۵/13/steny_hoyer_were_at_war_forget_about_the_politics_and_focus_on_the_enemy.ht

[۳۵] کاخ سفید، «اظهارات پرزیدنت بایدن قبل از نشست سه ماهه میزگرد مدیر عاملان تجاری،» ۲۲ مارس ۲۰۲۲، https://www.whitehouse.gov/briefing-room/speeches-remarks/2022/03/21/remarks-by-president-biden-before-business-roundtables-ceo-quarterly-meeting/.

[۳۶] کاخ سفید،«اظهارات پرزیدنت بایدن در مورد تلاش های متحد جهان آزاد برای حمایت از مردم اوکراین،» ۲۶ مارس ۲۰۲۲، https://www.whitehouse.gov/briefing-room/speeches-remarks/2022/03/26/remarks-by-president-biden-on-the-united-efforts-of-the-free-world-to-support-the-people-of-ukraine

[۳۷] سفارت ایالات متحده در سان سالوادور، «اظهارات ارائه شده توسط معاون رئیس جمهور مایک پنس در مورد سیاست دولت در قبال چین در موسسه هادسون در ۴ اکتبر ۲۰۱۸،» سفارت ایالات متحده در السالوادور، ۵ اکتبر ۲۰۱۸، https://sv.usembassy.gov/remarks-delivered-by-president-mike-pence-on-the-administrations-policy-towards-china-at-hudson-institute-on-october-4-2018/ 

[۳۸] «رویکرد دولت به جمهوری خلق چین،» وزارت امور خارجه ایالات متحده (وبلاگ)، تاریخ دسترسی، ۲۱ اوت، ۲۰۲۲، https://www.state.gov/the-administrations-approach-to-the-peoples-republic-of-china

[۳۹] البریج اِ. کولبی، استراتژی انکار (نیوهیون: انتشارات دانشگاه ییل، ۲۰۲۱)، ص. ۲۱۳.

[۴۰] «فروپاشی چین واحد،» تاریخ دسترسی، ۲۸ اوت ۲۰۲۲، https://www.csis.org/analysis/collapse-one-china

[۴۱] «رونوشت کنفرانس مطبوعاتی رئیس بانک مرکزی پاول، ۱۵ ژوئن ۲۰۲۲،» ۲۰۲۲، https://www.federalreserve.gov/mediacenter/files/FOMCpresconf20220615.pdf

[۴۲] دموکراسی در عمل، سخنان پیت بوتیجیگ در مورد سیاست خارجی و امنیت ملی ، ۱۱ ژوئن ۲۰۱۹، تاریخ دسترسی، ۲۳ اوت ۲۰۲۲، https://www.democracyinaction.us/2020/buttigieg/buttigiegpolicy061119foreign.html

[۴۳] لئون تروتسکی، «در آستانه جنگ جهانی دوم،» نوشته‌های لئون تروتسکی (۱۹۳۹-۱۹۴۰) (نیویورک: انتشارات پاتفیندر، ۱۹۷۳، ۲۰۱۹)، ص ۱۷-۱۸.

[۴۴] «جنگ در خلیج فارس.»

[۴۵] «مانیفست انترناسیونال چهارم درباره جنگ امپریالیستی و انقلاب جهانی پرولتری،» نوشته‌های لئون تروتسکی (۱۹۳۹-۱۹۴۰)، ص. ۲۹۰.

Loading